.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

می گویند...

 

مے گوینـد قِسمتـــ نیستـــ حِکمَتـــ استـــ

خدایـآ...

مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ

امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ...

مـَگــَر نــه ؟؟؟  


-------------- 

پ.ن.1: 

فعلا تا پایان ترم نمیتونم در مورد پروژه هام حرفی بزنم... 

فقط موندم این چه بلاییه ک اساتید محترم دارن سر ما در میارن 

نمیدونیم باید خودمون رو واسه سمینار آخر ترم آماده کنیم یا پروژه های عملی هر جلسه یا گزارشات هفتگی هر کدوم با یه مبحث جدا؟؟؟؟؟ 

چند روز پیش همایش شبکه شرکت کرده بودم...دیگه اثری از اون ذوق و شوق و غش رفتن واسه شبکه نبود... 

کلا موضوع پایان نامه مو عوض کردم ب احتمال زیاد موضوعمو سخت افزاری + هوش بر دارم.....خدا ب دادم برسه آخر ترم تکلیف استاد راهنمام معلوم میشه اگه اوکی شد باید شروع کنم (انگار مجبورم کردننننننننن

---------- 

پ.ن.2: 

نمیدونم بعضی دوستان اسم وبلاگمو نمیخونن آخه؟! 

نوشتم: ارشد هوش مصنوعی! 

از مکانیک و معماری ازم سوال میپرسن؟! 

بعدش نمیدونم چرا فک میکنن من بیکار تشریف دارم؟! 

دوستای عزیز!در زمینه مطالعه و برنامه ریزی چند مطلب مفید تو وب موجود هست،باور کنید من وقت ندارم چه آنلاین(از طریق چت) چه از طریق تماس تلفنی با دوستان در ارتباط باشم و مشاوره بدم.فعلا بخاطر شرایطم در همین حد در خدمت دوستان هستم.اگه عمری بود و امکانات فراهم شد حتما از طریق دیگه ای ب دوستان راهنمایی و مشاوره خواهم داد. 

با تشکر 

-----------

نگاهت ب زندگی...

از خوشی های روزگار.... 

همین بس که آدمیزاد به همه چیز عادت میکند... 

به رفتن... به ماندن!

به داشتن کسی ...و بعد به نداشتنش!

به بودن...به نبودن! 

به عشق...به بی عشقی !  

به حرف زدن...به سکوت! 

به دل بستن...به دل کندن! 

به صندلی خالی...به حضور تازه وارد...به جای خالی اش حتی! 

به خندیدن...به گریستن! 

به استرس...به آرامش! 

به بیکاری...به کار مدام! 

به دلی که دیگر تنگ نمیشود... 

به قلبی که دیگر برای کسی نمی تپد... 

به زندگی که می گذرد...چه خوب یا چه بد! 

قبل از اینکه قدم از قدم برداری یادت باشد: 

"به همه چیز این زندگی عادت می کنی...باور کن!"

 

 

  

------------------ 

پ.ن.1: 

دارم فک میکنم دلیل دلتنگی الانم چیه؟! 

بارونی ک داره نم نم میباره؟خوابی ک دیشب دیدم؟آهنگی ک الان از سیستمم گوش میدم؟ یا صدای قرآنی ک از بلندگوی مسجد محله مون داره میاد و یاد مرگ؟؟؟

یا اینکه همه چی اوکیه و بی دلیل دلتنگم؟؟؟ 

آره میشه بی دلیل دلتنگ بود... بخدا میشه!!!

میشه بی دلیل آهسته اشک ریخت... 

میشه بی دلیل آهی بکشی و... 

نمیخام برا دلتنگیم دلیل پیدا کنم...هیچ دلیلی نیست هیچ هیچ....خدارو شاکرم ک نفس میکشم همین و بس... 

این دلتنگیم فقط یه نشونه س ک بهم بگه زنده ای و قلبت داره کار میکنه پس ناشکر نباش...  

چشات سالم ن و اشک سرازیره... 

دلم میخاد بی دلیل بلند گریه کنم... 

دلم میخاد زیر آسمونی ک داره الان میباره بلند بلند گریه کنم تا همه ی غباری ک بی دلیل رو دلم نشسته شسته شه بره....  

اما مطمئنم بین باریدن آسمون و باریدن الان چشمای من یه ربط و رابطه ای هست...

------------ 

پ.ن.2: 

چند روزی خیلی خیلی فکرم مشغول بود نمیدونستم باید چیکار کنم....ظهر با بابایی حرف زدم آروم شدم 

چقد بده محتاط باشی اونم اندازه ی من... 

ب حرف بابا گوش میدم: فقط هر کاری میکنی حواست باشه خدا داره نگات میکنه...ببین کار و راهت خدایی هست یا نه...بخصوص تو برخوردت با نامحرم!!! 

بچشم بابای گلم 

-------------- 

پ.ن.3: 

بعد از 12 روز سرماخوردگی حالا یه کوچولو بهترم....خداروشکر 

اما درسا انبار شده رو هم... 

یه کوچولو به درس پردازش گفتار علاقه پیدا کردم....خداکنه واسه کار کردن رو مقاله ش کم نیارم  

دارم از شهدای گمنام دانشگاه فاصله میگیرمنمیدونم .... بخدا حواسم بهشون هست اما....من به اینا مدیونمخدا کمکم کن حواسم ب حرمت حضور این شهدا تو دانشگام باشم

--------------

دلم شکست...

سلام 

حوصله نوشتن نداشتم اما اگه این مطلبو نمینوشتم خوابم نمیبرد... 

امروز برای کاری رفتم تا سمت دانشگاه، از اول قبولیم تمام سعیمو کردم بخاطر ترسی ک بعد تصادف سراغم اومده اصلا سوار سواری های اون مسیر نشم و حتی الامکان با ماشینای ترمینال رفت و آمد کنم... 

-------------------- 

پ.ن.1: 

دیروز دانشگاه تو نمازخونه حین وضو گرفتن چشمم ب خانمی افتاد ک خیلی برام آشنا بود... 

یادم اومد سال 84 دوره کاردانی همکلاسیم بود اونموقع دوتا پسر فضول داشت ک بعضی وقتا با خودش میاوردشون دانشگاه... 

اونم ارشد دانشگاه ما قبول شده بود اما گرایش معماری... 

واقعا باید بهش احسنت گفت بخاطر این پشتکارش...برعکس من که همیشه فک میکردم متاهلی و مادر شدن مانع پیشرفت میشه اما واقعا اینجور نیست 

چه آقایون و چه خانمایی ک متاهلند بهتر و با آرامش بیشتری درس میخونن...درسته وقتشون کمه اما همونو با آرامش میخونن اما مجردا وقتشون زیاده و برعکس آرامش ندارن یه استرس نامشخص و گاه مشخص تو وجودشون هست(واسه منکه نا مشخصه!!!) 

--------------

  ادامه مطلب ...

ارشد5

 

------------- 

امروز دوستم میگه:از حالا هر مقاله و تحقیقی ک انجام میدی باید حواست باشه مرتبط با موضوع پایان نامه ت باشه و نباید بی ربط تحقیق انجام بدی... 

اما خداییش وقتی استاد خودش میگه موضوع چی برداریم من این وسط چیکارکنم؟؟؟؟ 

نمیدونم با این موضوعی ک برا پایان نامه م انتخاب کردم برم با کدوم استادم مشورت کنممممم 

کلافه م