زندگی فلاکت بار خانواده ۵ نفره در خرابه ای کنار برج های تهران
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
گوگل به تازگی در نسخه موبایل خود تغییراتی را اعمال کرده است که به شما امکان جستجو با دستخط (handwrite) خودتان را می دهد. اگر شما هم یکی از دارندگان تلفن های هوشمند و یا تبلت هستید، از این به بعد می توانید با استفاده از قابلیت handwriting recognition عملیات جستجوی خود را بدون نیاز به تایپ کیبردی انجام دهید.
در ابتدا برای فعال کردن این قابلیت جدید به آدرس google.com/preferences در مرورگر گجت خود مراجعه نمایید. سپس به دنبال گزینه HandWrite بگردید و آن را Enable کنید.
اکنون اگر به صفحه اصلی جستجوی گوگل بروید، یک g کوچک در پایین سمت راست صفحه دیده می شود. با لمس این قسمت شما حالت شناسایی دستخط را فعال کرده اید. اکنون تنها کافیست حروف یا کلمه مورد نظر خود را با انگشت بر روی صفحه بنویسید (درست مانند نوشتن با خودکار بر روی کاغذ) تا گوگل به صورت خودکار آنها تبدیل به حروف تایپی در کادر جستجو کند. البته این سرویس هنوز از زبان فارسی پشتیبانی نمی کند.
بسم رب الشهدا
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
آجرك الله بقيه الله
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
به من خبر رسيده كه يكي از آنان به خانه زن مسلمان و زن غير مسلماني كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردن بند و گوشواره هاي آنها را از تنشان بيرون آورده است... در حالي كه هيچ وسيلهاي براي دفاع جز گريه و التماس كردن نداشتهاند،
آنها با غنيمت فراوان برگشته اند بدون اينكه حتي يك نفر از آنها زخمي گردد و يا قطره اي خون از آنها ريخته شود اگر به خاطر اين حادثه مسلماني از روي تاسف بميرد ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار و بجا است!
(نهج البلاغه خطبه 27)
اي اقيانوس ايستاده عدالت، يا مهدي...
اي فرزند خلف زهرا و اي علي حاضر و امام زمان...
برخيز و ببين و بشنو صحبت از خلخال يك پيرزن يهودي نيست سخن از تجاوز به پنج هزار زن مسلمان است.
سخن از جنينهايي است كه از رحم مادر بيرون كشيده ميشوند.
سخن از انسانهايي است كه زنده زنده در آتش سوختند، نه يك نفر و نه ده نفر كه بيست هزار نفر...
ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس
برگرد...
برگرد...
برگرد آقا جان اينها ميگويند بوداييها صلح طلب هستند
اينها ميگويند بايد "دالايي لاما " را الگوي صلح خويش قرار دهيد... همو كه بوسه بر دست شيمون پرز زد و در برابر ديوار ندبه شايد چنين روزي را آرزو ميكرد...
يا ابا صالح اي صلاه روز آدينه برگرد...
اينان كه در ميانمار به خاك و خون كشيده ميشوند مسلمانند و حب رسول خدا در دل دارند.
اينان روزي پنج مرتبه تو را اقامه ميكنند هرچند نميدانند. مولا جان تو را به علي اصغرهاي بي گناه اين امت برگرد..
برگرد...
اعتراف ميكنيم بي تو نميتوانيم، برگرد..
جهان تشنه عدالت فرزند علي است
مولاي آوارگان و مظلومان تو را نشايد كه آه و فغان بيوه زني را بشنوي و اجابت نكني...
تو امام زماني، يابن اميرالمومنين برگرد اينها مسلمانند.
سخن از خلخال نيست، حرف ناموس است.
مولاجان قمه به دستان بودايي به هيچ كس رحم نميكنند... برگرد.
مولاجان اينجا اگر سگ يك يهودي را برانند شوراي امنيت قطعنامه صادر ميكند،
برگرد... شوراي امنيت صداي اين ظلم كبير را نميشنود، اينها گوشها شان بدهكار ما نيست.
آقا جان سخن از سرخ پوشان يزيدي نيست حرف سرخ جامگان بودايي است.
آقا جان خانم كلينگتون كه به ميانمار رفت به يمن قدو مش تا كنون بيست هزار نفر را قرباني كردهاند. هيچ كس هيچ چيز نميگويد گويي اتفاقي نيافتاده.
مولا جان اينجا هم براي سرهاي بريده هديه ميدهند خانم اشتون گفت تمام تحريمهاي دولت ميانمار لغو خواهد شد چرا كه اصلاحات را آغاز كرده است.
مولا جان اينجا اصلاحات يعني مسلمان كشي...
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون
آقا جان سخن از خلخال نيست سخن از خيمه سوزاني ديگر است... سخن از اصحاب اخدود است هماني كه اينها هلوكاست مينامند...
سخن از خلخال نيست حرف اشكهاي روان بر گونه هاست...
آقا جان سخن از خلخال نيست حرف نشستن عمودهاي آهنين بر سرهاست...
آقا جان سخن از خلخال نيست حرف حلقومهاي بريده است... اينجا يه جاي اين كه سرها را به نيزه كنند نيزه را در سرها ميكنند...
اينجا آب را بر مسلمانان نبستند، مسلمانان را به آب بستند...
تو را به ريش به خون خضاب شده، تو را به گونه به خاك كشيده شده، تو را به پيشاني شكسته برگرد...
برگرد فقط برگرد... هيچ اتفاق ديگري مرا آرام نخواهد كرد...
به اميد ظهور مولي و سرورمان حضرت حجت (عج) كه صد البته نزديك است...
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.
و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه…
حالا من کى مى تونم برم خونهمون؟
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از
درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهید
در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک
بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش
کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را
از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین
است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی
است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم این همه گرفتاری
دارید...
وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام، شما چطور انتظار دارید به
خیریه شما کمک کنم؟
کاش می شد سرنوشت خویش را
بار دیگر ، بی غلط از سر ، نوشت
کاش می شد قصّه ی این عمر را
بـــار دیگر ، یا که از آخــــر نوشت
کاش می شد پاک کرد این قصّه را
تـا به جــایش قصّه ای دیگر نوشـــت
کاش می شد این قلم ها را شکست
کاش می شـــد باز هم با پَر نوشـت
کــــاش می شــد با قلم های نگـــاه
عشـــق را در دفــتــرِ بــــاور نوشـــت
کــــاش می شد شعر ناب عشق را
روی هر دیـــوار و بر هر در نوشـــت
.....
کـــاش می شــــد در کتـاب زندگی
واژه ی "ای کاش" را کمتر نوشت ...
http://faslefasele.blogfa.com/
یک روز دخترانه در کافه کراسه !
کافه کراسه اولین کافی شاپ بانوان در تهران را به مناسبت میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیها) و در راستای خدمت به بانوان راه اندازی کرد. فضای امن و آرام و اجتماعی و شاد برای نشست های دختران و همچنین تهیه و سرو غذاهای سنتی و اسلامی از جمله مزیت های این کافه است. در حال حاضر این کافه تنها در روزهای یکشنبه برای بانوان دایر است. کافه کراسه پاتوق اهالی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است که در خیابان پورسینا میزبان بسیاری از نشستهای اهل فرهنگ و پذیرای بسیاری از دانشجویان دانشگاههای تهران بوده است.
به میز کار خود نگاه کرده اید؟ کتابها و جزوات در لابه لای سیم ها و کابلهایی که از کامپیوتر و تلفن ها و سایر وسایل خارج می شوند معلق ماندند! گاهی اوقات هم لباسهایمان به این جمع خودمانی اضافه می شوند. آنگاه کافیست که به دنبال چیز خاصی باشید. حتما پیدایش خواهید کرد! برای این قبیل از افراد که بسیار مرتب و منظم هستند استفاده از گجت های چند کاره بهترین داروییست که می توان تجویز کرد. مثلا به این صفحه کلید نگاه کنید. علاوه بر عملکرد خود به عنوان یک صفحه کلید می توانید از دستگاه تلفن ظریفی که در گوشه آن تعبیه شده به عنوان یک تلفن اسکایپ اینترنتی استفاده کنید. اگر شرایط محیط کار شما به گونه ایست که احتیاج به داشتن یک تلفن اینترنتی در کنار سیستم کامپیوتر خود دارید و با استفاده از هد ست ها چندان موافق نیستید می توانید از اکتبر 2008 سراغ این صفحه کلید دوکاره را در بازار ژاپن با قیمت 65$ بگیرید.
منبع:
http://tinyurl.com/2ols8x