اندر احوالات من...

سلام سلام چه خبر دوستان گرامی؟؟ما شدیدا درگیر نی نی مون هستیم و کارای کیریسمسو مقاله های مرتضی .......

شما چطورید؟/ببخشید از دیر به دیر آپ کردنم زیاد حالم مساعد نبود سرگیجه دارم ولی حال گل پسرم خوبه خوبه بلهههههههههههههه نی نی مون پسره ؟ ؟ خودشم چه پسره شلوغی برای اولین بار که صدای قلبشو شنیدم اونقد گریه کرده بودیم منو مرتضی ......ازخوشحالی واقعا نمیدونستیم چکارکنیم

خلاصه این همسر قشنگ و مهربونه من همش بمن میرسه وخودشم هزارتا کار داره ولی در راسش فقط خانمشو پسرش هست نمیدونین چه ذوقی میکنه هی میگه یاسمین کی بدنیا میاد؟؟؟

خدایا بخاطر تمامی داده ها ونداده هایت شکرت میکنیم

همسرم عاشقانه دوستت دارم



روزمرگی

سلام خدمت تک تک دوستان گلم خیلی ممنون بابت تبریکاتون ما هم میگذرونیم  به شدت ویار داشتم فقط خیار میخوردم ببخشید دیر اومدم پای نت دلم برا همتون تنگه عزتداریهاتون مقبول درگاه حق بحق طفل شیر خواره امام حسین همه حاجت روا بشن انشالاه امروز بهترم یکم چندروز پیش رفتم سونو و تشخیص نداد نی نی مون چی هست گفت پاهاشو جمع کرده البته اصلا مهم نیست جنسیتش خدا سالم و صالحشو بده بهمون..نمیدونین مامانمو مادرشوهرم چه الم شنگه ای به پا کردن که چرا اونجا باردار شدی کی بهت میرسه وفلان وبهمان ولی فدای همسر یکی یدونم بشم که هم درس میخونم هم بهم میرسه هم دوست صمیمیم زهرا هرروز صبح میاد پیشم خلاصه ایرانم که وقت سرخواروندن نداشتم عروس یداداشم و دختر خالم اصلا افتضاح خوش گذشت.....

ببخشید زیاد نمیتونم پای نت باشم میبوسمتون بهتون سر میزنم....

یاسمین مادر میشود...

بنام خدای همه خوبیها

دیروز  22 آبان  راس ساعت   12ظهریاسمین یه جمله ای انگلیسی ازدهن دکتر نیکل براد شنید که کل بدنش یخ زد که انگاربه وجودم برق وصل کردن دیشب بهترین شب عمرم بود دیشب شب تحقق آرزوهامون بود خدایا شکرت  دکتر کلی تبریک گفت وبا خوشحالی گفت خانم شما باردارید........درسته مرتضی یکم بخاطر اینجا بدنیا اومدن نی نی مون ناراحته ولی هی خوشحالی میکنه ودیوونه بازی ولی هی میگه چی میشه شناسنامش ایرانی بشه؟؟دیشب نماز خوندم از خداتشکر کردم بخاطر فرشته کوچولوی 2ماهم...

الان من ازذوق وشوق این شکلی هستمم18672_bandari.gif و آقای همسر این شکلیولی متاسفانه حالم اونقد بد هست که اصلا نمیتونم پاشم سرگیجه شدید دارم دیروز رفتم دکتر برای چند روز دیگه نوشته برم سونو وای نمیدونین چقد من دارم بال بال میزنم خدایا شکرت خدایا خیلی دوستتتتتتتتتتتتتتتتت دارم

دلم براتون بگه اصلا حال ندارم بخاطر همون نمیتونم زیاد پای وب باشم منتظر باشین میام میگم

مابرگشتیم

سلام خدمت تک تک دوستانم از محبتاتون خیلی ممنون که به یادم بودین مخصوصا فهیمه جونم

دیشب رسیدیم یکم  روبه را ه کنم کارامو میام مفصل مینویسم

درپناه حق باشید همگی دوستون دارم.

پیش بسوی ایران

بنام خدای همه خوبی ها


 مرتضی عزیزم ...سوگند به طپش های عاشقانه قلبم  برایت ،

سوگند که آستانه پرمحبت آغوشت امن ترین پناه دنیا خواهد بود برای مرغک شکسته بالی

چون من ...

قلب پرمهرت تنها مَحملی است که غمگینی هایم را تاب می آورد..

و گرمای نفسهایت ، آنگاه که در آغوشت پنهانم ، یخ تمام زمستانهای دلم را آب خواهد کرد ...

سر که بر شانه های مردانه ات بگذارم ، دیگر چیزی از این دنیا نمی خواهم ..


سلام خدمت تک تک دوستان قشنگ خودم.این روزا سرم بدجور درگیر کارای جمع وجور کردن وسایل هست . اینجا خونمونو مرتب کردم کلا ریختم همه چیرو شستم و تمیز ومرتب شد مرتضی هم بشدت کمک میکرد ازاحساسم نمیتونم براتون بگم که دیگه داریم ازخوشحالی بال درمیاریم.دیگه طاقت همه طاق شده دیروز بابام پشت گوشی گریه کرد انگاردنیا روسرم خراب شد فدای تک تک اعضای خانوادم بشم با خانواده همسری که همیشه تکیه گاهمون هستن خدایا همشونو برامون حفظ کن. ایشالا تا 6 روز دیگه به سوی آسمان زیبای ایران پرواز داریم یعنی‌ میگم 6 روز شما یهوزی می‌شنوید واسه من انگار 6 سال دیگس اصلا انگار زمان وایساده خیلی‌ خوشحالم که میاییم خانواد ه هامونوم رو میبینیم احساس می‌کنم 6 روز دیگه به طرف بهشت پرواز داریم دلم واستون خیلی‌ تنگ می‌شه نمیدونم شاید آاپ کردم شاید نکردم ولی‌ احساس می‌کنم اونقدر سرم شلوغ باشه که فرصت آاپ کردن نداشته باشم پس اگه ازم تا 1ونیم ماه دیگه خبری نشد نگران نباشید دلم واستون تنگ می‌شه سعی‌ می‌کنم بخنمتون دوستانی که رمزی مینویسن خواهشاً رمزشونو واسم بزارن که بخونمشون همتونو خیلی‌ زیاد دوست دارم.خلاصه دقیقا 1مهر ساعت 11صبح بوقت لندن بطرف تهران پرواز داریم .واقعا خداروشاکرم که این فرصت ایجاد شده وگرنه دغ میکردیم دوتامونم .خوشحالم میرم تک تک آبجیهامو مامانمو بابامو داداشمو خصوصا عروس خوشگلمونو ببینم والبته مادرشوهری وپدرشوهریرو جاریمو خصوصا دخترتازه بدنیا اومدشو که الان 5ماهس خدایا مرسی بابت تمام نعمتهات.رفتیم برا تک تک خانواده هامون کادوگرفتیم با مرتضی.1دست لباس خوشجیل هم گرفتم. چهارشنبه هم قراره برم  پیش نعیمه دوستمونو میگم آرایشگره  خودمو مرتب کنم ولی رنگ موم میمونه برا ایران برا عروسی داداشم...خو راستی پدرشوهرم برا 5مهربرامون بلیط مشهد گرفته که دیگه ازخوشحالی ذوق مرگ شدیم منو آقایی.فدای این خانواده شوهری بشم رفتن خونمو تمیز کردن البته فک نکنم ما بریم خونه خودمون(آخه منو آقایی تهران خونه داشتیم خودمون که فعلا نچیدیمش تا برگردیم)خالم داره خودشو میکشه حسابی که ما میریم از الان 100جا دعوت داریم خوشحالم که جشن عروسی امین جونم که 26مهرهست وطلا جونم (دخترخاله ی عزیزتر ازجونم)که 4آبان هست ایران هستم خلاصه 1حس عجیبی داریم که قابل بیان نیست ازهمگی التماس دعا دارم از وی تک تکتون میبوسم از راه دور .مراقب خودتون باشید برا ماهم دعا کنید بریمو برگردیم 10آبان هم پرواز داریم به طرف لندن...

بخدا میسپارمتون اگه سرنزدم ناراحت نباشید

خداحافظ تا آپ نمیدونم کی!!!!!!!!

بسیارخوشحالی

 سلام خدمت دوستان امیدوارم خوبو خوش باشید...ماهم میگذرونیم دیگه انصافی این لحظه های آخربسیارسخته  

ولی کلی خبر خوب دارم داداش یکی یدونم امین ازدواج کرده یعنی قراراشونو گذاشتن فعلا تمامی مراسم مونده تا من برم ایران عروسمون فامیلمونه اسمشم مهتاب هست انصافی خودشم مثل اسمشه خیلی قشنگه من یادمه عروسی منو مرتضی دختره ماه شده بود عروسمون دختر دختر خاله ی مامانم هست.خیلی دخترنجیب و باحیایی هست داداشی منم که نگو حرف نداره فداش بشم اونقد دوسش دارما مرتضی هم میترکه ازحسودی..... ..مامانمو بابام به امین گفتن یه عقد محضری بکنیم بعد مراسم مفصل بمونه اومدن یاسی.. گفته اصلا نمیشه که نمیشه باید یاسمین باشه بنابراین همه مراسم مونده 26مهر (مصادف با ازدواج حضرت علی وفاطمه)تالار رزرو کردن... وای دل تو دلم نیست خیلی خوشحالم  خیلی خبرخوبی بود بهم دادن خدایا بخاطر همه نعمتهات شکرت...

پینوشت::مرتضی عزیزم همسرم تاج سرم خیلی عاششششششقتم..مرسی بابت همه مهربونیهات

پینوشت::مادرشوهر وپدرشوهرو خواهرشوهری های عزیزم مهربونیهاتونو فراموش نمیکنم تواین روزایی که مونده بیاییم دل تودلتون نیست قربون همتون برم که هرروز با هزارمصیبت باید تک تکتون بهمون زنگ بزنید جاری عزیزم پریسا جون خوشحالم که میام آنیا رو ببینم ازروش ببوس


پینوشت::امین داداش گلم خیلی وشحالیم منو مرتضی امیدوارم خوشبخت بشید

پینوشت::نسرین شیرین سیمین خواهرای خوشگلم چکارا کردید میرید خواستگاری اینا دیگه؟؟دلم براتون تنگه

پینوشت::مامان بابا دلم افتضاح تنگههههههههههه

پینوشت::دوست خوبم فهیمه خوشحالم که ازایران برگشتی دلم برام تنگ بود...ودوستم مریمی بات آرزوی موفقیت دارم

خدایا شکرت


 26روز مونده تارفتن هوراااااااااااااااااااااا

 

ناراحتی یا خوشحالی؟؟

سلام سلام.......

 

..وای ماه بعد اینروز یعنی 30شهریور دیگه حاضریم تا بیاییم ایران


وای خیلیییییییییییییییییی خوشحالم آخی خدایا این 1ماه رو چجوری بگذرونم آخه بخدا سخته

دلم برا همه تنگه بخدا برا همه......یه مدت بود عادت کرده بودم به این غربت اما دوباره که موقع رفتن نزدیک شده قاطی کردم کلا......... موندم وقتی برگردم چیکار خواهم کرد چه جوری ازشون خداحافظی کنم

همش دارم به این چیزا فکر میکنم و گریه میکنم

برا من و همسریم هم دعا کنید تمام امید من اینه که زود تموم میشه و برا همیشه برمیگردیم. ایران



چند تا عکس.....

ادامه نوشته

آبی‌ ترین ، دریایی ‌ترین و آسمانی ‌ترین تقدسِ زندگیم مرتضی عزیزم

 

دستانت را بوسه می‌زنم


سلام خدمت تمامی دوستان روزه هاتون طاعات عباداتون قبول درگاه حق انشالاه..امیدوارم توفیق پیدا کنیم این ماه تاخودمون به خدای خودمون نزدیکتر کنیم التماس دعا از همگی....


واما دیروز پدر شوهری زنگ زد کلی قربون صدقه من رفت مرتضی هم خونه نبود دانشگاه بود منم گفتم بابا جون مرتضی دانشگاهه ها گفت با مرتضی کارنداشتم فقط خواستم حال عروس خوشگلمو بپرسم کلی ذوف میکنن که قراره ما بریم ایران بعدشم با مادر شوهری عزیزم حرف زدم گفت اگه نتونستی روزه نگیریا ضعیف میشی...فدای هردوتاتون بشم واقعا ماه هستید  من هرچقدرم خداروشکرکنم بازم کمه....

مرتضی هم مشغوله کاردانشگاهش هی میره کلاس ........ومقالشم یه کوچولو ایراد داشت اونم حل بشه تحویل میده ولی من دلم برا همه فامیل تنگ شده...چیکارمیشه کرد جز تحمل....خدایا

شکرت......دلم برا آبجی هام مخصوصا نی نی هاشون مخصوصا داداش امین م  بسیار تنگه...دلم واسه خواهرشوهری ها بسیار بسیار تنگه واسه جاری خوبم واسه همه و همه تنگه دیگه بامامانو بابا ومادرشوهری وپدرشوهری هرروز حرف میزنیم خداروشکر باز خوبه....

خدایاشکرت...همه امیدمان تویی


مرتضی عزیزم همسر نازنینم....  چه عاشقانه می خواهمتآن لحظه که اشک در چشمانت می رقصد و چشمان من مست چشمان تو است... آن لحظه که قفل می کنی مرا در دستانت و زندانی می کنی مرا عاشقانه و تنگ و تنگ تر می کنی این زندان را آن قدر تنگ ... تا مرز یکی شدن ...  ...  چه بی تابانه می خواهمت آن لحظه که دستم را می گذاری روی قلبت و می گویی : ببین برای تو می زند ... و من غرق می شوم در این همه خوبی ... در این همه احساس گاهی شک می کنم که شاید خواب باشد این ها ...  شاید رویا باشد این همه خوشبختی ... اما وقتی گم می شوم در آغوشت ...  فراموش میکنم همه ی این ها را و میگویم : حتی اگر رویا باشد رویای قشنگی است ... بگذار باشد ... بگذار این لحظه را ...  فقط این لحظه را خوشبخت باشم ..برای همسری دعا کنید فردا مقالشو تحویل میده دیگه وقتش تموم شده.....

پینوشت:میدونم این روزا چقد درگیری.میدونم چقد داری فکر میکنی که تو این کشور غریب یاسی احساس دلتنگی نکنه همه ی مشغله هات مربوط به من و یا خوشحال کردنه منه.همه ی فکرت برآورده کردن خواسته های منه همیشه می فهمم که بیشترین تلاشو واسه زندگیمون میکنی..بیشتر از توانت.ممنون مرد من