.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

باور کن...

باور کن
دیگر نه پایی دارم که پا به پای بودنت بدوم،
نه نگاهی که در انتظارت بمانم.
واژه ها را هم پیدا نمی کنم.
این دست ها هم، دیگر از سرما یخ زده است!
کمی دورتر از حضور خیال من و تو، پچ پچ ها را می شنوی؟!
می گویند اگر نباشی بغضم سبک می شود.
آن وقت تنها من می مانم و من. 

 آن وقت دیگر نه فریاد می کنم نه سکوت.
آن وقت دیگر پاهایم آبله نمی زند از این همه دویدن پی ات.
می گویند اگر نباشی به هیچ کجای من و این دنیا بر نمی خورد.
آن وقت فقط من می مانم و این همه شعر که می دانم در انتظار نگاهم هستند.
آن وقت فقط من می مانم و این همه دلتنگی هایی که بی قرار بودن توست.
آن وقت فقط من می مانم و این همه نگاه بی جواب !
می گویند اگر نباشی، خنده با نگاهم آشتی می کند!
می گویند اگر نباشی، دوباره به یاد می آورم بهار کی از راه می رسد!
می گویند اگر نباشی،...  

نگاه از من پنهان نکن!
آن ها می گویند.
اما من...
هنوز هم بی تو همه فصل ها را پاییزی می بینم
هنوز هم بی تو دلم هوای باریدن دارد و دلتنگی های شبانه.
هنوز هم در پی عطر یاس هستم و هق هق نبودنت.
هنوز هم دستهایت را می خواهم.
و هنوز هم... د... و... س... ت... ت... د... ا... ر... م.
باور کن خسته ام .... باور کن !  

 


 پ.ن.۱: 

نمیدونم چند وقته چرا اینقد به کیوی علاقه پیدا کردم؟!آخه قبلنا از دست زدن بهش هم چندشم میشد چه برسه به خوردنش 

پ.ن.۲: 

کاش دلتنگی های شبهای جمعه تموم بشه و انتظار ....اللهم عجل لولیک الفرج   

دلم واسه دلتنگی ها و ناآرومی هام تنگ شده... الهی و ربی من لی غیرک

*******

تقصیر من است از این که کم می آیی
وقتی که شدم اسیرغم می آیی
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم سه شنبه هم می آیی . . .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

پ.ن.۳: 

دیروز بعدازظهر تعمیرکار قیمت تعویض سپر ماشین رو به بابا گفته بود و......اینم از آخر عاقبت تصادف کوچولوی صبح روز چهارشنبه ی ما در دزفول..برانماز صبح بابای رو بیدار کردم و آشتی آشتی 

پ.ن.۴: 

میخوام بگم که....بیخیال بیخیال بیخیال 

پ.ن.۵: 

برای صدا و سیما با این سریالهای مسخره ش متاسفم...حیف بازیگرای خوبی که واسه این سریال "ستایش" گذاشتن...هفته به هفته بی مزه تر میشه..."مختار نامه" سریاله "ستایش" هم سریال؟؟؟؟

حرفای خودمونی....

سلام خدمت دوستای عزیز و دواطلبای کنکور ارشد ۹۱ 

شروع کردم به نوشتن ولی خداییش نمیدونم چی بنویسم... 

نمیدونم تا حالا تونستید سری به کتابا بزنید و نگاهی به مطالب بندازید یا نه؟!...  

یا خدایی نکرده قید ارشدو زدید و دنبال کارو بار هستید؟!... 

تورو خدا اشتباه نکنید شما با یه برنامه ریزی درست هم میتونید کارتون رو داشته باشید و هم واسه ارشد بخونید و انشالله مقطع ارشد رو بخوبی پشت سر بزارید... 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

خیلی ها ممکنه هنوز دانشجو باشن و مشغول درسای این ترمشون و وقت نداشته باشن فعلا واسه کنکور خودشونو آماده کنن ولی نگران نباشن دیر نشده اگه یه برنامه ریزی توپ داشته باشن و هدفشون هم مشخص باشه از اول تیرماه هم شروع کنن میتونن تا آخر شهریور ماه یه دور همراه نکته برداری مفید منابع اصلی رو بخونن... 

یادتون باشه اگه تابستون امسال رو از دست بدید نمیگم دیگه درس خوندن فایده نداره ولی مطمئن باشید درس خوندنتون بعد از مهرماه به سختی پیش میره... 

حتما باید قبل از مهرماه یکبار دروس رو مرور کرده باشید و بعد از مهرماه یه بار دیگه دروس رو به صورت همزمان با منابع پوران پژوهش و مقسمی مرور کنید.... 

نکته دیگه اینه که مهارت تست زنی مهمه ولی تا زمانی که رو مبحث تسلط نداشته باشی تست زدن اشتباه محضه.... 

پس هرجور بخوای به قضیه نگاه کنی می بینی که تابستون رو نباید از دست بدید و حتما با برنامه ی مشخص تمامی ذورس رو به صورت کامل بخونید....  

---- قابل توجه دوستانی که این ترم دانشجو هستن: 

فعلا تمام تمرکزتون روی دروس این ترمتون باشه و نگران برنامه نباشید.اگه احیانا از دروس مربوط به کنکورتون جز دروس این ترمتون باشه سعی کنید خوب خوب اونو بخونید.پس اگه اینطور باشه شما نسبت به دوستانی که از تیرماه برنامه شونو شروع میکنن یه مرحله جلوترید.  

+++++

---- قابل تو جه دوستان کنکوری در مورد خرید منابع ارشد:  

برای خیلی از دوستان سواله که این منابعی که تو وبم گذاشتم رو از کجا میشه گیر آورد؟!من نمیدونم اونایی که مطالب وب ارشد۹۱ رو دنبال میکنن دقیق ساکن کدوم شهر یا استان هستن و اسم کتابفروشی های هر شهر رو هم نمیدونم.ولی جاهایی که خودم این منابع رو گرفتم بهتون میگم: 

بیشتر این منابع رو (هم تست و هم منبع اصلی) میتونید از شهر کتاب اهواز یا رشد اهواز گیر بیارید.کتابفروشی معراج دزفول هم بعضی از این منابع رو داره و اونایی که مشهدی هستن میتونن از " میدان سعدی،بازارچه ی کتاب" اکثر این کتابا رو تهیه کنن(در واقع کتابای تمام رشته ها اونجا گیر میاد قابل توجه حدیث جونم)

+++++ 

 در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم
باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار  

این کار تست من همه جور تو می‌کشم  

+++++


 پ.ن.۱: 

خدااااااااااااااااااااااااااااااااا!مگه ما خوزستانی ها چه گناهی مرتکب شدیم که باید این هوای خاکی (اونم وحشتناکش) نصیبمون بشه...چرا هیچکی خوزستانی ها رو دوست نداره ؟؟؟؟

دوستان غیر خوزستانی!هوا به بدترین صورت ممکن خاکی و آلوده ست  

پ.ن.۲: 

امام سجاد (ع) میفرمایند: 

انسان مومن پنج نشانه دارد: پرهیز از گناه در خلوت، صدقه دادن در هنگام تنگدستی،‌ شکیبایی در وقت مصیبت، بردباری در حال خشم و راستگویی به هنگام ترس 

پ.ن.۳: 

اینم از آدرس وبلاگ استاد موجودی: www.alimojoodi.blogfa.com 

پ.ن.۴: 

اباصالح (عج)التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش...نجف رفتی،کاظمین رفتی،کربلا رفتی یاد ماهم باش..اللهم عجل لولیک الفرج...  

*******

تقصیر من است از این که کم می آیی
وقتی که شدم اسیرغم می آیی
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم سه شنبه هم می آیی . . .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم  

پ.ن.۵: 

بعد از آنچه خواهیم دید سریال"ستایش" و حرفهای ...حشمت فردوس...اخبار شبانگاهی و حدیث هرشبش...حدیثی از پیامبر (ص)نوشته بود: فاطمه(س)پاره ی تن من است...از فردا شب ایام فاطمیه هم شروع میشه... 

پ.ن.6: 

امل جان! لیلای رو به موت گفت: تصمیم گرفتم بالاخره بخرم...خودت بگیر که منظورم چی بود...به سلامتی ان شالله...ماشالله اشتهاشم زیاده...قراره با منکر و نکیر تبادل اطلاعات نمایند

روزهای رفته و یادهای مانده...

با سلام 

الان داشتم با خودم فکر میکردم روز اولی که رفتم خوابگاه دقیق کدوم یک از بچه ها تو اتاق بودن؟ اصلا چی از اون خوابگاه و اون روزا یادم مونده؟!  

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

مهرماه سال۸۴: 

وقتی اومدم تو اتاق همه ی بچه ها اومده بودن چون روز بعدش شنبه بود و همه باید میرفتن دانشگاه....مریم و مونا از آبادان،زیبا از ایذه،فرزانه و مینا از شوشتر،ژاله از مسجد سلیمان،زهرا خانم از شیراز،فاطمه خانم از تهران و پریسا گلی از دزفول و من از....! 

یه اتاق شلوغ ولی با صفا و بزرگ... 

خواهرم وقتی میخواست بره به بچه های اتاق گفت: مریم رو دست شما میسپارم...الان که یادم اومد خنده م گرفت....آخه سردسته ی اون قوم من بودم 

اتاق جفتی ما 10 نفره بود که 9 نفرشون شیرازی بودن..سال بالایی بودن و باهاشون کاری نداشتیم.فقط یه خاطره از یکیشون یادم میاد: 

آشپزخونه ی خوابگاه بزرگ بود و کف اون وحشتناک لیز...  اگه یکی حواسشو نمیداد با کله میخورد زمین.یه روز راضیه از بچه های اتاق شیرازی ها میخواست برنجش رو آبکش کنه،یه دستگیره ی دوقلو داشت همینکه خواست قبلمه رو از روی اجاق برداره دستگیره از پایین به شیر اجاق گاز گیر کرد و برگشت سمت راضیه...اینجا بود که کف لیز آشپز خونه بداد بچه ها رسید چون اگه اون لحظه راضیه لیز نمیخورد قابلمه ی بزرگ برنج که برای 9 نفر بار گذاشته شده بود میریخت رو راضیه و ....ولی از اون حادثه فقط دست چپ راضیه کامل سوخت که با داروها و مراقبتهای مداوم راضیه خوب خوب شد و یه کوچولو جاش موند...  

یکی دیگه از اتاقای خوابگاه بچه های شهرهای بهبهان و دزفول و اندیمشک بودن و یکی دیگه از اتاقا کامل بچه های تهران بودن و یکی دیگه از اتاقا بچه های اصفهان و یاسوج و اراک و الیگودرز بودن و یه اتاق کوچولو طبقه ی بالای ساختمون ویلایی خوئابگاه بود که سه نفر اونجا بودن و فقط یکشیون یادم میاد که عمران میخوندو دزفولی بود و چند بار تو دانشگاه خودمون دیدمش.... 

در طول دوران کاردانی دو خوابگاه عوض کردم که تو هردوتاشون بچه های اتاق ما تابلو بودن..هم مثبت بودیم و هم شلوغ و هم درسخون...چقد از خود راضی!!!!!!!!!!!!!!! 

ترم اول خیلی بهم سخت گذشت تا با بچه های اتاق خو بگیرم آخه من یه عادت بدی که داشتم این بود که از ساعت 11 یا 12 شب شروع به درس خوندن میکردم تا نماز صبح...ولی از شانس من مریم و مونا که ساعت 11مسواک میزدن و بعدش لالا...ژاله و فرزانه انگاری مرغ بودن و از ساعت 9 خواب بودن...همیشه بهشون میگفتم :شما از ساعت 9 میخوابید چقد خواب میبینید خوشبحالتون...به دلم مونده یه بار کمتر از ساعت 12 یا یک شب بخوابم...ببینید من چی کشیدم که اینا از ساعت 12 خاموشی رو میزدن 

خدا خیر بده پریسا رو که از همون اول پا به پای من شب زنده داری رو شروع کرد ولی بعضی شبا رفیق نیمه راه میشد و خوابش میبرد... 

یادم میاد یه شب خودم تنها تو هال ساختمون با یه چراغ داشتم درس میخوندم...درس که نه، داشتم مشق مینوشتم آخه استاد ریاضی بهمون 10 تا فرمول انتگرال اونم انتگرال نسبتهای مثلثاتی داده بود و گفته بود از هرکدوم 100 تا مثال بزنید و با خودتون بیارید...منم عشق انتگرال و نسبتهای مثلثاتی! 

به بچه ها گفتم بخوابید من تا صبح جورش میکنم فقط ازشون خواستم یکیشون بیدار بمونه که تنهایی نترسم ولی همشون تا یاعت 2 خوابشون برد...چشمتون روز بد نبینه سرپرست خوابگاه یه پیرزن مهربون ولی عصبی یزدی بود(قربون لهجه ی شیرینش،چقد دلم واسش تنگ شده،دلم میخواست میدیدمش و یه بوسه بر دستان پیرش میزدم)... 

خب از بحث دور نشیم.... 

ساعت 2 و نیم بود که خانم سرپرست اومد بالای سرم از ترس داشتم میمردم آخه از ساعت 12 به بعد خاموشی مطلق بود و من خلاف قانون چراغ هال رو روشن گذاشته بودم...با عصبانیت چراغ و خاموش کرد و رفت.منم روشنش کردم..10 دقیقه بعد دوباره اومد و خاموشش کرد و بازم من روشنش کردم...حدود ساعت 3 و نیم بود که اومد بالای سرم و گفت اگه نری بخوابی برق رو از کنتور قطع میکنم و ...هرچی قربون صدقه ش رفتم و از خواستم لااقل بزاره بشینم کف گلخونه و با چراغ کوچیک اون درسمو بخونم اجازه نداد... 

اشکام تو چشام جمع شده بود ... 

با عصبانیت نگاش کردم و اثاثمو جمع کردم ورفتم تو اتاق و نیم ساعت با چراغ مطالعه تو اتاق کارموانجام دادم و بعد رفتم رو تختم...تا خود صبح گریه کردم... 

صبح زود زنگ زدم به بابام و کل ماجرا رو بهش گفتم.بابا هم که کامل منو میشناخت مفصل با سرپرست صحبت کرد و ...ولی تا چند روز با سرپرستی حرف نزدم... 

چقد کافر بودم... 

عزیزم سر پرست پیر خوابگامون! یه بار سرماخورده بودم وخیلی بدحال بودم تو حیاط بساط آش گذاشته بود و وقتی میخواستم برم دانشگاه یواش بهم گفت: سریع برگرد یه کاسه آش خوشمزه برات میزارم تا برگردی بخوری و خوب شی ولی به کسی نگو(ولی من به بچه های اتاق گفتم: ضررش این بود که فقط یه قاشق گیر خودم اومد)... 

اتاق سرپرستی یه اتاق کوچیک تو حیاط خوابگاه بود که همونجا با دخترش زندگی میکرد و مواد غدایی مورد نیاز بچه ها رو هم بعضی وقتا برای فروش میاورد... 

ای خدا ! دلم میخواست الان میرفتم اهواز ، همون خونه ی ویلایی باصفا با باغچه ی سرسبزش...چقد تو حیاط این خوابگاه قدم زدم...  

--- بقیه خاطرات این خوابگاه بمونه برای بعد....تا بعد 


 پ.ن.۱: 

گاهی وقتا آدم باید خودشو بزنه به دیوونگی ؛ اون وقت هیچکس هیچ کاری بهش نداره ... اونوقت میتونی راحت بخندی ؛ از ته دل
راحت گریه کنی ؛ از عمق جان
راحت فریاد بزنی ؛ با تمام وجود
...
به گمانم حجمی که بدی های دنیا برایم اشغال کرده ، بیشتر از حجم خوبی های آن است ...
حجم بدی های دنیا > حجم خوبی های دنیا ...
وقتی نتونی خیلی از روزهای گذشته رو از خاطرت محو کنی ، چه طوری میتونی به حال بیندشی، به حال فکر کنی و در زمان جاری شوی . . . ؟!!
من جاهلم به خود . . .

پ.ن.۲: 

بخودم قول دادم بجنگم اون واسه بُرد...از هیچ چیز و هیچکس جز خدا ترسی ندارم...پس یا علی 

پ.ن.۳: 

الان این خواهرزاده ی وروجکم اومده پیشم و گریه میکنه...دندونش داره میوفته...میگه:خاله!مامانم گفته دندونت بیوفته بزرگ میشی...بهش گفتم: خاله اینکه گریه نداره باید خوشحال باشی که بزرگ میشی...صدای گریه ش رفت تا عرش و گفت: میترسم بخوابم وقتی بیدار شدم اندازه ی شماها شده باشم...الهی خاله ت پیش مرگت بشه..الهی خاله ت دورت بگرده 

پ.ن.4: 

همه چی آرومهههههههههههههههههههههههههههه...شکر خدا

اهدا اعضا....

سلام 

چند وقته که میخوام مطلبی در مورد اهدا اعضا بنویسم ولی فراموشم شد تا اینکه امروز ایمیلی از  این موسسه بدستم رسید. 

اگه اشتباه نکنم اواخر شهریور ماه ۸۹ بود که به پیشنهاد یه عزیزی تو سایت اهدا عضو،عضو شدم و حدود4 یا 5 ماه بعدش کارت اهدا عضو توسط پست بدستم رسید(اوایل دی ماه89).  

اینو هم بگم که همیشه آرزوم بوده و هست که با مرگ مغزی از این دنیا برم...میدونم توشه ای واسه اون دنیام ندارم واسه همین میخوام با این کار، کوله بار گناهانمو سبکتر کنم...کاش خدا قبول کند کاش..... 

.

نمیدونم چند نفر از شما به اهدا عضو اعتقاد دارید... 

نمیدونم چند نفر از شما اهدا عضو رو ادامه ی زندگی میدونید... 

نمیدونم چند نفر از شما دوست دارید بعد رفتنتون بازم قلبتون بتپه... 

نمیدونم چند نفر از شما دوست دارید بعد رفتنتون بازم ببینید.... 

هیچ اجباری نیست...ببین قلبت چی بهت میگه...اگه رضا داد روی لینک پایین کلیک کن. 

ثبت نام 

 

++++++++ 

* دوست ندارم بعد از خوابیدنم قلبم از تپش بایسته. 

* دوست ندارم بعد از خوابیدنم چشمام دیگه نبینه. 

* دوست ندارم... 


 پ.ن.۱: 

قابل توجه دوستانی که علاقه ی وحشتناکی به برگزاری جشن فارغ التحصیلی داشتن: 

"جشن فارغ التحصیلی کنســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل شد

واقعا نمیدونم چی بگم..... 

پ.ن.۲: 

دیروز دانشگاه بودم...نمیدونم چون از محیط دانشگاه دور شده بودم تغییرات واسم بیشتر مشخص بود یا واقعا دانشگاه دیگه دانشگاه قبلی نبود....سلف خواهران بی برنامه...بوفه ی سلف خواهران تا ساعت ۴ بعدازظهر بسته بود...مسئولین سلف بیکار تلویزیون نگاه میکردن...نماز خونه که دیر باز شد...اینترنت دانشگاه طبق معمول قطع بود...قاچاقی رفتیم سایت ارشد ولی وایرلس اونم قطع بود...دانشجوهای ارشد عصبی و منتظر پشت سیستما...اینقد پول بدی بازم بی نظمی 

پ.ن.۳: 

خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم

پ.ن.4: 

امروز قبض گاز واسمون اومد...  90 هزار تومن(برای یه ماه!!!) خدا بخیر بگذرونه آب و برق و تلفن رو.....میگم ما خوزستانی ها که از الان کولر گازی هامونو روشن کردیم تکلیف برقمون چی میشه؟؟؟؟....سیاسیش نکنیم بهتره...

پ.ن.۵:   

شاید این جمعه بیاید شاید...شاید ... اللهم عجل لولیک الفرج... متی ترانا و نراک ؟!  

*****

تقصیر من است از این که کم می آیی
وقتی که شدم اسیرغم می آیی
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم سه شنبه هم می آیی . . .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

پ.ن.۶:  

در اولین ساعتهای روز شنبه ۲۰ فروردین ۹۰ خدای مهربونم از ته دل شکرررررررررررررررررر...شکر بابت همه ی اون چیزایی که بهم داده بودی و من قدرشونو نمیدونستم...خدایا شکر که هوامو داری و تنهام نمیزارییییییییییییییییییییییییییییی...دوست دارم خداجونممممممممم