.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

خاطره نویس...

پارت وان(Part One):

----------

جلسه دوم زبانکده انقد بابا دم در با ماشین بوق بوق کرد ک هول هولی وسایلو پرت کردم تو کیفم و بدو سمت ماشین...

توماشین متوجه شدم مدادمو جا گذاشتم خودکار داشتم اما من عادت ندارم با خودکار بنویسم بد جور وابسته ی این مداد نوکی ها(اتود)شدم...

دیرم شده بود نمیتونستم قبل زبانکده برم یه نوشت افزاری...

بدو از پله های زبانکده بالا رفتم یهویی چشم خورد ب ویترین قشنگی ک کنار میز منشی بود...

با منشی سلام و علیکی کردم و نگاهی ب ویترین زیبا انداختم...

پر بود از گیر و کِش مو و دستبند و گردنبند خوشکل دخترونه و بچه گانه...

یکم تعجب کردم...یهو....

یهو چِشَم خورد ب چند بسته مداد نوکی خوشکل و شیک...

با خودم گفتم وسط این وسایل بچه گونه این مدادا چیه؟!

خب...

ذوق کردم تا مدادا رو دیدم ب منشی گفتم یکیشو در بیاره ببینم...

رنگ سبزش رو در آورد ... نگاش کردم همینکه میخاستم پولو از تو کیفم دربیارم صدایی شنیدم...

های مریم!

برگشتم دیدم استادمه...منم گفتم :  های!

بعد...برگشتم سمت منشی ک پول مدادو باهاش حساب کنم در حین صحبتای من با منشی(منشی هم کلی متعجب )

استاد اومد نزدیکم...با خنده گفت:مریم جان چیزی شده؟

منم گفتم:نه استاد!ازاین مداد خوشم اومده میخام با خانم.... حساب کنم!

استاد زد زیر خنده و ب دنبالش خانم منشی

استاد گفت:مریم جان فکر کردی ما اینجا کار و کاسبی راه انداختیم

منم سرخ شدم، سبز شدم، آبی شدم...در کل رنگین کمان شدم

تازه متوجه شدم این ویترین واسه جوایز بچه های کوچیک زبانکده س...یعنی برا تشویقشون بهشون ازاین ویترین جایزه میدن اصلا فروشی نیست

با شرمندگی  فقط تونستم بگم: آیم سُوری!!!مداد و پس دادم اما استاد گفت اگه مداد رو بر نداری ناراحت میشم...

گفت: این مداد رو ببر یادگاری از طرف من

خیلی استادمو دوس دارم(قبلاً هم گفتم)مهربونه و با معلومات....در ضمن هم نام خودمه

مریم ها همه گلن

--------------------


پارت تو(Part Two):

-----------

روز چهار شنبه هفته گذشته کلی زبانکده خوش گذشت...

قبلاً تو پستی ک در مورد مقاله آی اس آی نوشتم گفتم که یه دوست پیدا کردم ک بهم قول داده تو این زمینه کمکم کنه...این دوستم هم اسمش مریمه

میدونستم تاحالا چهارتا مقاله آی اس آی برا نشریات آمریکایی فرستاده اما فک میکردم دانشجوی ارشد (تربیت بدنی)باشه ترم آخری...

تازه روز 4شنبه متوجه شدم چند سال پیش درسش تموم شده حدود 5سال سابقه تدریس داره....چند سالشو دانشگاه چمران تدریس کرده!!!

تا استاد بیاد کلی دراین زمینه حرف زدیم...

بهش گفتم:نمیخای برای دکترای خارج کشورت اقدام کنی؟؟؟

با یه نارحتی برگشت نگام کرد،گفت:دست رو دلم نزار مریم!!!

بعد بایه حالت جدی گفت:نبینم ازدواج کنیا!!!(اونجا بابام رو کم داشتم ک بهش بگه:دختر من همینجورش نزده میرقصه تو دیگه براش ساز و دُهُل نزن لطفاً)

اینو ک گفت زدم زیر خنده...گفت:شوخی نمیکنم درستو بخون بعد ازدواج کن

گفتم مگه شوهرت با رفتنت مشکل داره؟

گفت:نه!من مشکل دارم...اون کارش جوریه نمیتونه باهام بیاد منم مجبورم بمونم نمیشه تنهاش بزارم برم آی جاناینم از مشکلات متاهلی!!

یهو گفت:مریمممممممم!!!انقد دلم میسوزه نمیتونم برا مسابقات المپیک برم انگلیس

انقد خندیدم ک داشتم میمردم

نمیدونم چرا خنده م گرفت....

ولی حق داشت،رشته ی تربیت بدنی بود و عشق ورزش

منم بودم دلم میسوخت....

منم هرساله اوایل ژانویه با شروع نمایشگاه CES دلم پر میکشه اونجا

بگذریم....

در همین حین استاد وارد شد با چهره خندان و زیباش...

بعداز احوال پرسی انگلیسی شروع کرد ب مرور درس گذشته...

همینکه داشتیم جواب میدادیم یهو گفت:بچه ها!!!صبر کنید قبوله یه مسابقه لغت بزاریم؟؟؟

اینجوریکه از همه خانما و آقایون لغت پرسیده میشه و هرکی جواب نده از دور خارج میشه و انقد پرسیده میشه تا یکی تنها بمونه...

در ضمن  اونیکه آخر میمونه بهش جایزه میده...اگه گفتید چی؟

استاد خودشم حواسش نبود....گفت هرکی برنده بشه بهش یه کِش موی قشنگ میدم

ما مردیم از خنده....استاد با خنده ی ما متوجه آقایون کلاس شد...

جالبه یه آقا برنده شه اونم کِش مو جایزه ببره

----------------------------

پارت تری(Part Three):

--------------

همون روز چهارشنبه بعد گفتن گرامر استاد چند تا تست تافل رو داد ک حل کنیم...

.

.

.

از بدی های پشت کنکوری یکیش ابتلای تدریجی ب آلزایمر،مشکلات تدریجی بینایی و مشکلات تدریجی شنوایی(اینو 4شنبه متوجه شدم)

بعد از اتمام زمان داده شده...استاد شرو کرد به حل تستا!!!

تست اول رو من و مریم اشتباه زدیم یعنی استدلالمون برا اون تست درست نبود پس اشتباه شد

استاد جوابشو داد منم با توجه ب چیزی ک شنیدم جوابو نوشتم...همینکه نوشتم حس کردم جواب اشتباهه...

ب استاد گفتم اگه براشون مقدوره دوباره توضیح بدن...آخه مریم دوستم هم نظرش مث من بود...

استاد توضیح داد اما من هنو گیج بودم...

برگشتم سمت مریم بهش گفتم:اگه جواب مصدر با to باشه پس کو فعل جمله؟؟؟؟؟؟؟

مریم هم نگاهی انداخت به جمله گفت:درست میگی...گف من روم نمیشه تو ب استاد بگو!!!

منم پر رو پرو برگشتم ب استاد گفتم...

استاد حالا نخنده پس کی بخنده...

گف مریم حالا متوجه شدم گیر کارت کجاس...من برا جواب گفتم: took نه  to take

واقعا نمیدونم تو فکر چی بودم اون لحظه ک جوابو اشتباه متوجه شدم!!!!

مریمو میگی از خنده اشک تو چشاش جم شده بود...گفت مریم دیگه از رو دستت نگا نمیکنم

برگشتنی ب بابا گفتم خواهشا این دخترت رو ببر یه چک آپ کامل

-----------------------------------

پ.ن.1:

شهادت باب الحوائج موسی بن جعفر (ع)،پدر بزرگوار امام رئوف رو خدمت تمامی دوستان بزرگوار تسلیت عرض میکنم...

------------------------------------

پ.ن.2:

یادش بخیر سال 88 همچین شبی حرم امام رضا بودم...وای ک چقد دلم هوای گنبد طلاییشو کرده...بایستم و زل بزنم ب گنبدش و هیچی نگم و فقط سکوت....آخه آقا خودش طلبیده و کل حرفای دلمو از حفظه...سکوت کنی ببینی آقات چی بهت میگه...السلام علیک یا ضامن آهو(ع)

-------------------------------------

پ.ن.3:

وای چقد خوشحال شدم...الان با یه سایت آشنا شدم در زمینه یادگیری برنامه نویسی تحت وب...

دوستایی ک مث من عاشق برنامه نویسی تحت وب هستن سری ب این سایت بزنن...عالیه

!educate yourself

خداییش لینکای سمت چپش رو نگاهی بندازید .... کیف نمیکنید؟؟؟؟

رو هرکدوم دوس دارید کلیک کنید

-----------------------

پ.ن.4:

ظهری آبجی کوچیکه بهم اس داده و نوشته:

آجی برا شام میام خونتون!هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

-----------------------

پ.ن.5:

وقتی بیرون میرم...لابلای جمعیت...همش حس میکنم تو رو میبینم...یعنی؟؟؟

یعنی تو هم میگی خیالاتی شدم؟دیوونه شدم؟...

نمیدونی دیوونگی چه عالمی داره...همش خودم هستم و تو

------------------------

نظرات 23 + ارسال نظر
حدیث آرزومندی 26 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 06:39 ب.ظ

Part One:
وای خدا نمیری مریم با این همه سوتی. مردم از خنده. خب می گفتی خودم برات یه اتود می خریدم دیگه لازم نبود بری ابرومونو ببری واویلا من که مریم گلی نمیشناسم گفته باشم...
اما Part Two: یه کم از خودتون تعریف کنید بد نیستا. جان حدیث یه کم از خودت تعریف کن. همینو کم داشتیم که بیادبه تو ازین راهکارا بده نه که تو الان خودت خیلی خواستاری که دیگه مریم دوستت اینجوری گفته خدا بخیر کنه ازین به بعد رو
بنده خدا استادتونم حواس پرت کردی دیگه یه چیزی گفته که خودشم توش مونده بنده خدا حالا اگه اقایون برنده شدن ما جایزه شونو متقبل میشیم!!!
Part Three:
خاک به سرم دیگه خب دختر کلاس میری همه هوش و حواست به کلاس باشه ماشالله اعتماد به نفستم بالاست که باز می پرسییییییییییی ایرادی نداره یه کم دل بچه ها و استادتون شاد شده
Part four:
خب دختر به جای اینکه این همه مطلب رو یه جا بنویسی تو زمانای مختلف بنویس که ما هم فرصت کنیم بخونیم هیچیت درست که نیست هی باید بهت درس بدم نمیدونم بالاخره کی بزرگ می شی پیر شدم دیگه دختر
Part five:
باز مامانم رفته سفر، خدا کنه این دفه دیگه مریض نشم

ج پارت وان:
مداد داشتم فراموشم شد با خودم ببرم...الان این اضافه ست اون یکی رو دادم ب آبجی کوچیکه
ج پارت تو:
من کجا از خودم تعریف کردمااااااااااااا؟
اتفاقا کیف کردم با این نصیحتش...بابا گفت:قربون خدا برم خودش خیلی رو به راهه دوستش یکی از یکی بدتر و منحرف ترش میکنن
ج پارت تری:
این چند وقته فکرم بدجور مشغوله...دیشبم بهت گفتم دو بار غذا رو سوزوندم
ج پارت فور:
درست میگی و انتقادت بجاس...بخاطر مشکل آلزایمر گفتم تا یادمه بگم
ج پارت فایو:
سفرشون بی خطر....عب نداره این سفرا رو ب فال نیک میگیرم...اینجور تو کد بانو میشی...آی قربونت برم

حدیث آرزومندی 26 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 08:12 ب.ظ

اتفاقا داداشم می گفت که خب دیگه مادر خونه شام چی داریم منم گفتم بیخود بیخود دیگه ازین خبرا نیست هر وقت یاد گرفتین وقتی غذا جلوتون میذارن بدون غر زدن نوش جان کنید ما هم در خدمتیم
حالا اینو گفتما دلم نمیاد درست نکنم گناه دارن اخه پسرا چی بلدن که اشزی بلد باشن یه چیزی حالا براشون درست می کنم
ضمنا یه بار دیگه به اشپزی من تیکه بندازی دیگه .... کلامون میره تو هما من اشپزیم ایرادی نداره بابا فقط فرصت نمیکنممممممممممم

الهی...ما در بست مخلصیم حدیث خانم
در ضمن اگه آقایون غر غر نکنن ک غذا از گلوشون پایین نمیره...
راستی تو چرا آشپزی میکنی؟ بده اون خواهر بزرگترت آشپزی کنه
هرچند منم تو خونه باوجود خواهر بزرگترم خودم آشپزی میکردم حتی حالا هم مشکلی داشته باشه از من میپرسه
دوس دارم هرچی غذای ایرانی هست رو خوب خوب یاد بگیرم...میدونی چقد غذای متنوع تو ایران خودمون داریم؟واییییییییییییییی

حدیث آرزومندی 26 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 09:42 ب.ظ

پس یه پیشنهاد بیا ازین به بعد کنار مطالب ارشد غذاهای خوشمزه ای که بلدی رو بنویس ما هم استفاده کنیم. باورت میشه یه دفه نشد ماهی بذاریم مثل ادمیزاد لذت ببرم از خوردنش. تو خوردن ماهی خیلی بدم. دوست دارم بخورم اما وقتی که اماده میشه در حد یه کوچولو میخورم نمیتونم بخور م در صورتی که قبلش به اصرار خودم ماهی گرفته شده!!! یکی هم پیدا نشد یه دستوری بده که به ذائقه من و خانوادم جور دربیاد....

قبول
اتفاقا قرار بود کیک تولد آبجیمو ک درست کرده بودم رو بزارم اما انقد هول هولی شد یادم رفت عکس بگیرم ازش
حال کیک تولد خودم یا خواهر زاده مو اگه یادم بود میزارم...
واسه غذاها باشه...اما فقط برای تابستون...چون بعد مهرماه بخاطر درسم دیگه نت تعطیل میشه تا بعد کنکور
اتفاقا اینجوری دوستایی ک غذاهای دیگه ای بلدن میان به ما هم یاد میدن
اتفاقا غذاهای طلوع جان باید خوشمزه باشه چون دخترای دز واقعا کد بانو هستن

طلوع 27 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 10:57 ق.ظ http://beautiful-day.blogsky.com

سلام مریم گلی
اعتماد به نفست منو کشته ... ولی عین خودمی همیشه حرف حرف خودمونه هاااااااااااااااا
از شادیت خوشحالم همیشه لبت خندون

سلام عزیزم
تو که باید منو شناخته باشی...از رو نمیرم
واقعا حرف حرف خودمونه
مرسی عزیزم

مریم*احسان 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.eshgholanamon.blogfa.com

سلام مرسی عزیزم

سلام
خواهش میکنم عزیزم

یاسمین 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 02:10 ب.ظ http://yasaman1350.com

سلام قربونت برم از صبح میگم تامریم رمز نخواسته برم زود بهش بدم ولی مامان اینا زنگ زدن حواسم پرت شد.......

سلام عزیزم
اشکال نداره قربونت برم

یاسمین 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 04:31 ب.ظ http://yasaman1350.blogfa.com

مریم جونم رولت ساده بود که سوسیس کالباس پنیر پیزاوقارچ وفلفل دلمه ای باسس وفلفل بود گذاشتم وسط نون پیچیدمش بعدش گذاشتم ماکروفر...

پس حدسم درست بود
تو عکس دیدمش خیلی گرسنه م شد...جون میده عصرونه درستش کنم
شکمو نیستم اما انقد دوس دارم خودمو تو آشپزخونه سرگرم کنم بخصوص وقتی بین درس خوندنام بخودم استراحت میدم...بدووووووووو میرم تو آشپزخونه....اما مرگمه وقتی درس میخونم یکی بهم بگه بیا حتی یه املت ساده درست کن...عمراً برممممممم

الف 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 06:45 ب.ظ

باز اینجا شد تلفن خونه
در مورد پستهایی که می نویسین سعی کنین خلاصه و مفید بنویسین... البته سبک نوشتن تون جالبه.

در مورد پ ن 5:
به هر گلشن نظر کردم، تو دائم در نظر بودی
به هر شهری سفر کردم، تو با من همسفر بودی...
درون دل, درون جان، تو را جویم تو را جویم
گهی گریان , گهی خندان ، تو را جویم تو را جویم
به صحراها تو را جویم به دریاها تو را جویم
به رویاهای شیرینم، تو را تنها ,تو را جویم


باشه حتما استاد...سعی میکنم سری بعد مختصر بنویسم...
اما مختصر میشه مث وبای دیگه...میخام با نوشته هام گیج بشید مث همون شکلکی ک گذاشتید
مرسی از مطلب زیباتون....ما مث شما اهل شعر و شاعری نیستیم و درکل خوش ذوق و سلیقه نیستیم در زمینه شعر

حدیث آرزومندی 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

با وجودی که خیلی دوست دارم ولی من یکی میگم خیلی دیوونه ایییییییییییییییی. الان اگه این شکلک مسنجر بود برات میذاشتم همونکه نشون میده دارم موهامو می کنم. دیوونه نکن با خودت این کارو. من از دست تو چیکار کنممممممممممممممممم. حرفامم که دو زار ارزش نداره... اخه چرا حرفامو نمی فهمی. منم مثل تو .... اما گذشتم تا بیشتر گیر بی وفایی ها و ندیدن ها نشم الان هم هر روز می بینمش اما گذشتم تا هر لحظه داغون نشم ... مریمی مرگ معصوم حرفامو قبول کن یه کم روش فکر کن یه کم عاقلانه فکر کن. تو رو به جون خودم قسم می دم زندگی با منطق پیش میره نه با احساس.... ببین شب عیدی ناراحتم کردی... میدونی غصه تو میخورم بازم حرف گوش نمیدی...

حالا تو چرا انقد خودتو اذیت میکنی؟خودتو کشتی ...باشه قبول
عزیزمن انقد غصه منو نخور...من اصولا تیرماهی هستم یعنی شادی و غصه م اصلا معلوم نیس
قربونت برم ک انقد مهربونی و دلسوز

فهیمه 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://manozendegi904.blogfa.com/

سلام خانومی خوبی چیکارا میکنی؟
چقدر جذاب و خنده دار نوشته بودی
ماه رجب خیلی حال میده بری مشهدالرضا اگه امسال هم قسمتت شد برا ما هم دعا کن وبهش بگو ما هم میخواییم بیایم
راستی عیدتون هم مبارک
ایشالا خدا یه عیدی تپل مپل بهت بده

سلام عزیزم
نظر لطف شماست خانمی گل
انشالله...ای خدا ک قسمتم بشه بهمین زودیا...همچنین شما و آقایی تون
ایشالا ایشالا ایشالا....

حدیث آرزومندی 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 10:41 ب.ظ

گفته باشم من مشهد نیستما هر وقت بیای بعدا نگی ما اومدیم شما نبودید

یعنی چی؟
عب نداره...من فقط واسه زیارت آقام میام همین و بس درست مث سال88

حدیث آرزومندی 28 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 11:38 ب.ظ

اصلا میگم اقا هم راهت نده میخوای حدیث رو ندیده از مشهد بری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چشمم روشن دیگه چی...
الهی گفتم این حدیث چقد دوست داشتنیه اخه مگه میشه حدیثا دوست داشتنی نباشن الهی همیشه زنده باشه و شاد و سلامت فقط اخلاقش به خاله مریمش نره

بله پس چی فکر کردی
نظر لطفته...تا دلش بخاد ب خاله مریمش بره...فعلا همه میگن دختر منه

مجید 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.shareshadi2010.blogfa.com

سلام هم عید مبعث رو خدمتتون تبریک میگم و هم تولد این خانم کوچولو رو انشالله همیشه سالم باشه و کنار خاله اش جشن تولد صدوبیست سالگی اش رو بگیره .. توجه کن این خانم صدوبیست سال بشه شما چندسالتون میشه .... حالا توجه کن بخواهید شمع فوت کنید ........

سلام
عید شما هم مبارک
کرسی از لطف شما....من حدود 19 یا 18 سال ازش بزرگترم...دستتون درد نکنه......من اینهمه سن از خدا نمیخام

طلوع 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 12:26 ق.ظ http://beautiful-day.blogsky.com

سلام عزیزم
عید مبعث رو بهت تبریک میگم
تولد حدیث خانمی هم مبارک باشه...
خیلی شبیه به تو مریم الکی نیست همه فکر میکنن مامانشی هاااااااا ولی از نظر من انگار خواهرشی چون مریم گلی ما که سنی نداره...

سلام عزیزم
عیدت مبارک عزیزم
مرسی خانمی
به نظر من کپ مامانشه... آره سنی نداریم داریم میشیم 27 ساله

فهیمه 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 01:56 ق.ظ http://manozendegi904.blogfa.com/

سلام عزیزم
خدا حفظش کنه چقدرم خوشمله و نانازه تولدش مبارک
ایشالا سالم و سلامت باشه و سایه پدر و مادر سالیان سال بالای سرش باشه

سلام عزیزم
نظر لطفته عزیزم
انشالله

حدیث آرزومندی 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 10:29 ق.ظ


این پستات که موقته و نمیشه کامنت گذاشت انقد اعصابمو بهم میریزه که نگووووووووووو

یاسمن 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 10:31 ق.ظ http://yasaman1350.com

سلام وای مریم چقد خوشگله..الهی فدات شم حدیث جون خدا حفظش کنه ماشالاه

سلام عزیزم
قربونت عزیزم
مرسی

الف 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام
خوبین؟
عید شما هم مبارک باشه انشالله.
امیدوارم تو این روز قشنگ هرچی عیدی میخواین از خدا بگیرین. هرچی هم از خلق خدا عیدی گرفتین نصف نصف
الان از سرجلسه امتحان اومدم دفتر یه سر زدم وب شما. 10 دقیقه دیگه وقت امتحان تمومه...
تولد خواهر زاده تون هم مبارک باشه. انشالله صد و بیست و چهار ساله بشه و واسه خالش جشن تولد بگیره
ماشالله مشخصه دختر شیطون و با نمکیه. یاد هانیه و حنانه ( خواهرزاده های خودم) افتادم.
انشالله در پناه خدا و زیر سایه پدر و مادرش و مهربونی خاله ش بزرگ و بزرگ تر بشه و سالم و خوشبخت باشه.

سلام استاد
عید شما هم مبارک...
همچنین شما...در مورد عیدی قابل شما رو نداره همش واسه شما
خسته نباشید
مرسی از لطف شما...
خدا خواهر زاده های شما رو هم حفظ کنه.
مرسی

حدیث آرزومندی 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 01:06 ب.ظ

میگم مریم اینا که هی میان میگن وای این حدیث چقد خوشگله وای چه نانازه و خدا حفظش کنه منظورشون منم دیگه؟؟؟؟ مگه نه

صددرصد
شما ک از حدیث ما ناز تری خدا شما رو حفظ کنه ایشالا واسه آقای آینده تون...در حال حاضر برای اهالی خونه نگه تون داره

طلوع 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 01:07 ب.ظ http://beautiful-day.blogsky.com

سلام مریم گلی
ممنون از سایت خوبی که معرفی کردی
اینم یه وبلاگ خیلی خوبه که مال یه استاد اصلتا دزی واقع در تهرانه خیلی تیکه برنامه های مفیدی داره دوست داشتی یه سر بزن:
http://soroushsadr.blogsky.com/

سلام عزیزم
خواهش میکنم...
اگه دزی باشه حتما کارش درسته
وای نگاش کردم طلوع...خیلی عالیه..اگه اشتباه نکنم سی شارپ یاد میده من واقعا سی شارپ رو دوس دارم
مرسی از آدرسی ک دادی امیدوارم دوستان هم استفاده کنن

طلوع 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 04:23 ب.ظ http://beautiful-day.blogsky.com

سلام گلی
هم #c و هم asp.net ...
نمی دونستم به سی شارپ علاقه داری! من یه سری فیلم سی شارپ از استاد کیانیان دانلود کردم خیلی خوب بود دوست داشتی تو هم بگیر و استفاده کن این آدرسشه:
http://www.dotnetiran.com/post/43

سلام
آره خیلی دوس دارم اما اول php رو دوس دارم بعد Asp
مرسی از آدرسی ک دادی

حدیث آرزومندی 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 07:49 ب.ظ

اول اینکه حدیث شما نازترهههههههه
دوم اینکه آقای آینده!!!
سوم اینکه چرا اینجا اون شکلک کندن مو رونداره وای خدا وقتی می یام میبینم این پست موقتت نیست همونجوری میشمممممممممممممممممممممم
ازدست تو مریممممممممم

و من چقد لذت میبرم وقتی این شکلی میشی
عب نداره بجای موهات دندونات میریزن
ما چاکریم

حدیث آرزومندی 29 - خرداد‌ماه - 1391 ساعت 10:50 ب.ظ

چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد