.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

چند وقته که...

سلام

چند وقته همش فکرم مشغوله شبا نمیتونم بخوابم وقتی هواتاریک میشه دلم میگیره...

نمیدونم چرا همش چندتا خاطره س یادم میان...

زیارت حضرت معصومه سال 85 اونم خیلی اتفاقی و ارتباطش با خواب چندماه قبلش...یعنی واقعا خودشون و آقا صاحب زمان طلبیدن...

اعتکاف سال 86...

روزی که مامان بزرگم برای همیشه مارو تنها گذاشت و رفت...

مرداد سال88 و یه خبر ناراحت کننده...

خرداد سال89 و انجام یه کار خیلی خیلی سخت...

و یه عالمه خاطره از سال 86و 87....

-------------------

چند وقته بدجور دلم هوای زیارت کرده اونم زیارت امام غریبم و زیارت خواهرمهربونش خانم فاطمه معصومه(س)...

باهمه وجودم اعتقاد دارم ک باید خودشون بطلبن...مث سال85 و88 !!!

از وقتی یادم میاد خیلی خیلی به آقا صاحب زمان علاقه داشتم و آرزو داشتم برم مسجدجمکران.کسی درمورد آقا و زیارت مسجدجمکران میگفت اشک تو چشام جمع میشد جوری بود ک تموم هم اتاقیام میدونستن حال و هوامو...

سال 85 خواهرم اینا واسه کارشوهرخواهرم به شهرقم اسباب کشی کردن...بابا میگفت تازمانی ک خواهرت اینا اونجان باید یه بار بریم اونجا...

ترم سوم کاردانی بودم ک آخرای ترم درست روز اولین امتحان پایانیم اواسط دیماه85 بود ک بابا رو گوشیم تماس گرفت که داییم ک راه آهن کارمیکنه یه کوپه واسمون رزرو کرده جوریکه تاسوعا عاشورا قم باشیم...تاریخ حرکت 7بهمن ماه85 بود درست روز آخرین امتحان من و حرکت قطار جوری بود ک من نمیتونستم خودمو بهشون برسونم...وقتی بابا بهم گفت اصلا نمیدونم چم شده بود کاری به امتحانا نداشتم به بابا گفتم من نمیام حس سفر ندارم آخه خیلی خسته ی امتحانا بودم.بابا هم ول کن نبود و پشت سرهم تماس میگرفت و اصرار پشت اصرار...

از اونروز ک هم اتاقیام فهمیدن اونا هم بدجور اصرار میکردن ک برم و حال و هوایی عوض کنم...منم ک اصولا مرغم یه پا داره(بعضی وقتا اصلا پا نداره!!!) یه کلام ختم کلام میگفتم نه!!!

خداییش نمیدونم چرا؟؟؟؟؟

خلاصه امتحانا رو دادیم تاشد صبح روز 6بهمن ماه...من میدونستم امتحان فردام یعنی هفت بهمن ماه ساعت4تا6بعداز ظهره(امتحان زبان اسمبلی اونم با استاد بزرگوارم آرشین رضا زاده) و ساعت 6:30 باید ایستگاه می بودن منم ک دانشگاه تا خونه مون 2ساعت وقتش بود...خلاصه اصلا جور نمیشد برم...

صب روز 6 بهمن ماه بابا تماس گرفت ک میخام واسه فردا چیکار کنم و منم مث قبل محکمتر بهش گفتم نمیام و خودشون تنها برن...آماده شدم ک برم دانشگاه،بعد تماس بابا انگاری دلم یه جوری شده بود اما دلم نمیرفت ک تماس بگیرم و بگم پشیمون شدم و میام و درثانی با زمان حرکت مشکل داشتم...

خلاصه رسیدم دانشگاه برعکس همه ی روزا ک اصلا به بُرد دانشگاه نگاه نمیکردم یهو چشمم خورد به بُرد و یه خبر!!!

زمان برگزاری امتحان فردام عوض شده بود و بجای ساعت4تا6 بعدازظهر شده بود12 تا 14 ظهر...وقتی خبرو دیدم اشک تو چشام جمع شد و سریع تماس گزفتم با بابایی و گفتم ک حتما میام...

صبح روز تاسوعا رسیدیم قم و بعد یه مختصر استراحت، شوهرخواهرم مارو رسوند حرم حضرت معصومه ...جای همه ی دوستان خالی، خیلی صفا داشت ک هرچی بگم کم گفتم...

روز بعدش روز عاشورای حسینی هم بازم رفتیم حرم خانم اما شام غریبان رفتیم مسجد جمکران...هنوزم باورم نمیشه شام غریبان وقتی داشتم تو محوطه مسجد نماز میخوندم موقع قنوت یه لحظه چشمم افتاد به گنبدی زیبای مسجد آقا و دلم هوری ریخت...

بعدش با شوهرخواهرم رفتیم سمت چاه مسجد و یه نامه کوچولو نوشتم و انداختم تو چاه...واسه همه دوستام دعا کردم و یه چیزی واسه خودم اون ته ته های نامه از آقا خواستم...

یه هفته اونجا بودیم وای خدا چقد روز آخری وقتی حرم خانم بودیم خداحافظی واسم سخت بود...من عاشق امام زمان و امام رضا هستم اما خداییش آرامشی ک از حرم خانم گرفتم از هیجا تا اون موقع نگرفته بودم...

نمیتونم خواب چندماه قبلش رو تعریف کنم اما اسباب اون خواب به آقا امام زمان مربوط میشد...

.

.

.

بعد از گذشت چندسال از اون سفر و دلتنگی دوباره....باورم نمیشه از اونجا دست خالی برگشته باشم...باورم نمیشه آقا نامه ی منو تا آخر نخونده باشه...

چیزایی ک بعد از اون سفر نصیبم شد چقد به اون زیارت و سوغاتای اون سفر مربوط میشه؟؟؟؟؟؟...

یکیش این بود ک چند ماه بعدش حدود 6ماه بعدش برای اولین بار سعادت حضور در مراسم اعتکاف نصیبم شد و ....

سختمه ادامه بدم....

برای همدیگه خیلی خیلی دعا کنیم...

یاعلی

------------------------------

پ.ن.1:

وقتی عشق فرمان می دهد،
« محال» سر تسلیم فرود می آورد .......دکتر شریعتی

------------------------------

پ.ن.2:

شهادت بانوی دوعالم خانم فاطمه ی زهرا (س) رو خدمت تمامی دوستان تسلیت عرض میکنم...

التماس دعا ازتمامی دوستان بزرگوار....

اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 10 + ارسال نظر
الهه 4 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 02:18 ق.ظ http://elahe11014.blogfa.com

چقدر بدم میاد که نصفه نیمه ولش میکنی میری...

سلام عزیزم
حالا نصف شبی چرا عصبانی؟؟؟؟
باورکن سختم بود ادامه بدم...دلم خیلی گرفته بود فقط همین قد تونستم بنویسم..به بزرگواری خودت ببخش
التماس دعا عزیزم

شادان 4 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام .
زیارت قبول.انشالله مراسم اعتکاف امسال.
وزیارت دوباره خانم.
میگن وقتی چیز خوب از خدا میخوای طول میکشه تا خدا جوابت رو بده.
پس صبر کن که خدا صابران رو دوس داره.

سلام عزیزم
مرسی عزیز دلم...
یه دنیا ممنون از حرفای قشنگت...
دعا یادت نره عزیزم

طلوع 4 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 11:40 ب.ظ

سلام عزیزم ایشالا که قسمت دوبارت شه
منم دوبار قسمت شده از طرف دانشگاه جمکران رفتم شاید باورت نشه دوتا آرزو داشتم که هیچکدومشون برای خودم نبود در حال فکر کردن بودم که چطور میتونم خواستم رو از امام زمان(عج) بخوام که یهو یه خانم اومد پیشم گفت من دفه پیش ی خاجت بزرگ داشتم اومدم اینجا و تسبیح نذر آقا کردم و حالا اومدم نذرم رو ادا کن خدا رو شکر حاجت روا شدم منم همونجا نذر آقا چنتا تسبیح کردم خدا رو شکر در عرض یک سال دو تا حاجت که مد نظرم بود برآورده شد حالا خیلی خوشحالم از این بابت
انشاءااله هر چی خوبی خدا نصیب تو و سایر دوستان عزیز کنه

سلام عزیزم
مرسی....ان شالله
ناامید نیستم و مطمئنم ک آقا همون موقع جوابمو داده...اندکی صبر
منم برای شما دوست عزیز و بقیه دوستان بهترینا رو میخام...ایشالا همه تون حاجت روا شید

طلوع 5 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 03:55 ب.ظ http://beautiful-day.blogsky.com

سلام دوباره
البته من خواسته ای رو که اون ته تهای نامه واسه خودم نوشته بودم و قید کرده بودم اگه صلاحه خدا برآوردش کن ... به مرحله استجابت نرسید با خودم گفتم حتما صلاح نبوده
کار خوبی میکنی یکی از نشانه های مومن صبر اونه .به حق بانوی دوعالم حاجت روا شی گلم

سلام عزیزم
هرچی خدا بخواد همونه...راضیم به رضاش

نقش مهر 6 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 12:30 ق.ظ


سلام

عزیزم..

به یادتم ..

انشاالله به همه ی خواسته هایی که خیر و صلاحته برسی عزیزم..

منم چند وقته واقعا دلم یه جوری خاص هوای مشهد و کرده ..
شبا چشامو میبندمو یاد پارسال میافتم..
همه ی فکرمو میبرم توو حرم .. توو رواق امام..
چه حالی.. چه هوایی..

نفس میکشم و توو دلم سلام میدمو دعا میکنم....
همین دیشب موقع خواب که چشام بسته بود و فکرم و روونه ی حرم میکردم..
حس کردم گوشیم کنارمه..
زنگ زدم امام رضا ..

وقتی صلوات مخصوصه رو خوند ، وصل شدم حرم..
اینقدر خوب بود..

......

امیدوارم هرچه زودتر زیارت آقا امام رضا و حضرت معصومه نصیبت بشه عزیزم ..

الهی آمین..

التماس دعا ..

سلام عزیز دلم
قربون این دل مهربونت برم بانو
من اینهمه سال دوری وقتی دلم تنگ میشد وصل میشدم حرم خانم فاطمه معصومه و برادربزرگوارشون امام رئوف...سیر دلم باهاشون حرف میزدم...
اگه اشتباه نکنم من سال 72 یا 71 بود ک رفتم مشهد و دیگه قسمتم نشد تا سال88...میشه گفت بعد 16 یا17 سال آقا طلبید...باورت نمیشه خانواده میرفتن ولی برای من جور نمیشد باهاشون برم هر سری یه مشکلی...
همه میدونستن من چقد عاشق امام رضام هرکدوم از نزدیکان ک میرفت حرم تماس میگرفت و میگفت گوشی رو گذاشتم روبروی حرم هرچی میخای بگو...
سال 88 هم ک طلبید کلی ماجرا داشت...
همه بهم میگفتن مریم بعد اینهمه سال طلبیده عمراً دست خالی برت گردونه...یا امام رئوف

فهیمه 6 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 12:25 ب.ظ http://manozendegi904.blogfa.com/

سلام عزیزم با اجازه لینکتون کردم امیدوارم لیاقت دوستی با شما رو داشته باشم
مریم جون عجب سعادت بزرگی داشتی
ایشالا امسال حرم و دیدار و زیارت و اعتکاف و هم قسمت شما بشه هم قسمت من حقیر و تمامی دوستان عزیز

سلام عزیزم
خواهش میکنم عزیز دلم...شما هم با افتخار لینک شدید
ان شالله....

ملیحه 6 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 09:20 ب.ظ http://lotfkhoda.persianblog.ir/

سلام مریم عزیز مدتیه که با وبلاگت آشنا شدم
نوشته هات خیلی زیباست و به دل میشینه ولی من وقتی احساس میکنم طلبیده نشدم خودم رو ملزم میکنم که برم نمیدونم چرا همچین طرز قکری دارم
شاید میترسم که قبول کنم آدم بدیم

سلام عزیزم
مرسی عزیزم...تازه شناختمتون...مرسی تشریف آوردید
درمورد نوشته هام نظر لطف شماست
اینم یه راهیه...هرکی یه جور برداشت میکنه...شما ک خیلی گلید عزیزم

یاسمین 7 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 09:26 ق.ظ http://yasaman1350.blogfa.com

بانوی نو رشرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما، بی حسین شدن تو بود

و شرمنده تر آنکه تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم...سلام وبلاگ قشنگی دارین بمنم سربزنید خوشحال میشم



سلام عزیزم
تسلیت میگم...
نظر لطف شماست عزیز دلم....حتما

یاسمین 7 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 03:42 ب.ظ http://yasaman1350.blogfa.com

سلام مریم جان لینکت کردم درپناه حق

سلام
قربونت عزیزم
یاعلی

دانشجو 7 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 08:44 ب.ظ http://aghazi-bi-payan0.blogfa.com/

جالبه ها!
من اینجا قمم ...
هفته ای یه بار حدقل مسیرم از سمت حرم هست و از جلوش رد میشم ...هیچ وقت هوس نمیکنم برم داخلش...
و تو از راه دور(احتمالا) دلت هوای اینجا رو کرده!
ایشالا بتونی بیای و یه دلی از عزا در ببیاری... حرم حضرت معصومه خیلی باصفاس(شب قدر بودم آخرین بار اونجا فک کنم)
رااستی یادم رفته بود لینکت کنم ....ببخش!

سلام عزیزم
خیلی جالبه...منم میدونستم قمی هستید خوشا ب سعادتتون
اتفاقا همون موقع ک قم اومدیم تو حرم یه خانم بود ک میگفت ما قمی ها ماه به ماه شاید بیام حرم...ما اون یه هفته همش میرفتیم حرم واسه همه ی نمازها...از صبح تا مغرب عشا
مرسی از دعات عزیزم
اینجه حرفیه....من جلوتر با افتخار شما رو لینک کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد