.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

به یاد قیصـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر!

  

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم 

ولی دل به پائیز نسپرده ایم 

چو گلدان خالی لب پنجره 

پراز خاطرات ترک خورده ایم 

دلی سربلند و سری سر به زیر 

از این دست عمری به سر برده ایم  

++++++

قیصر امین پور شاعر،ادیب و فارسی پژوه متولد1338 شهرستان گتوند استان خوزستان 

ترک تحصیل از رشته ی دامپزشکی دانشگاه تهران 1357 

ترک تحصیل از رشته ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران1363 

اخذ دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران با راهنمایی دکترشفیعی کدکنی1376 

تدریس دردانشگاه الزهرا1367 تا 1370 

دبیر شعرهفته نامه سروش 60-71 

عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی 

برنده تندیس مرغ آمین 1368 

برخی آثار او: ظهرروز دهم،تنفس صبح،درکوچه آفتاب،به قول پرستو،توفان در پرانتز،بی بال پریدن،منظومه روز دهم و.... 

اگر بخواهیم شعری ازجنگ بگوییم حتما سرآمد شاعران آن،مرحوم دکتر قیصر امین پور به یادمان خواهد آمد همانکه روزگاری برای نسل جنگ و دفاع سروده بود... 

" میخواستم شعری برای جنگ بگویم 

دیدم نمی شود 

دیگر قلم زبان دلم نیست. 

گفت: 

باید زمین گذاشت قلم ها را 

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست 

باید برای جنگ 

از لوله ی تفنگ بخوانم 

با واژه ی فشنگ...."  

++++

قیصر امین پور در آستانه ی دهه ی پنجم عمرش اما دیگر به دنبال واژه و فشنگ نیست.چه مدتهاست که زادگاه و سرزمین مادری اش به دور از "وضعیت خطر" و " آژیر قرمز" نفس میکشد.بااین همه گویی غبار آن سالها برچهره شاعر"خانه های خونین"و "عروسک خون آلود"تازه مانده که گاه و گاه به یاد آن ایام داغ ولی تازه می کند.گرچه"این حرمهای داغ دلش را دیوار هم توان شنیدن نداشته است." 

از همین روست شاید که مرحوم امین پور لحظه های کاغذی اش را می سراید و می گوید: 

خسته ام از آرزوها،آرزوهای شعاری 

شوق پرواز مجازی،بال های استعاری 

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن 

خاطرات بایگانی،زندگی های اداری 

آفتاب زرد و غمگین،پله های روبه پایین 

سقف های سرد و سنگین،آسمان های اجاری 

عصر جدول های خالی،پارک های این حوالی 

پرسه های بی خیالی،نیمکت های خماری 

رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم: 

شنبه های بی پناهی،جمعه های بی قراری 

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها 

خاک خواهد بست روزی،باد خواهد برد باری 

روی میز خالی من،صفحه باز حوادث 

در ستون تسلیت ها،نامی از ما یادگاری 

+++++  

ای دریغ و حسرت همیشگی 

ناگهان.... 

     چقدر زود دیر میشود!

 

نظرات 51 + ارسال نظر
فاطمه 14 - اردیبهشت‌ماه - 1390 ساعت 01:27 ق.ظ

خب معلومه بعضیاش یادت نمیاد
آخه خیلی جوونی.من یادم میاد که 45 تا پیرهن بیشتر از تو پاره کردمم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد