بهم میگه:مریم اگه میشه اون برگه ها رو بده!!!
مات نگاش میکنم بدون هیچ عکس العملی...
بازم درخواستشو میگه...
میاد کنارم با مهربونی میگه:عزیزم چند وقته حواست کجاست؟! داری با خودت چیکار میکنی؟!
کنار دستیش میگه: مریم چرا چشمات گود رفته؟!
یکی از دوستاش ک همراهش اومده دفتر میگه: از بس درس میخونه!!!
اون یکی با دلسوزی میگه : مریم جان چند وقت از کتابا و لپ تاپت فاصله بگیر و ب خودت استراحت بده...!!!
اون یکی میگه....
.
.
.
فقط نگاشون میکنم و ...
تو دلم میگم: کاش میتونستن کمتر گریه کنن کاش...
دیگه این چشما ب حرف من گوش نمیدن خیلی وقته حرف گوش نمیدن...
ب باریدن عادت کردن...
بعضی وقتا برا باریدن چشمام از ته دل ممنون و شاکر خدا میشم آخه مطمئن میشم ک قساوت قلب ندارم...
------------------------
پ.ن.1:
میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان بر تمام جوانان ایران زمین مبارک...
کاش ما جوونا بتونیم تو این دوره از زندگیمون این بزرگوار رو الگوی زندگیمون قرار بدیم و با هر مشکلی نلرزیم و آه و ناله مون دنیا رو کر نکنه...
یا الله مددی!
------------------------
پ.ن.2:
خدایا...
تو را شکر میکنم
که از پوچی ها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی
و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات در مبارزه ی با ظلم و کفر غرقم
نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی.
فهمیدم : سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست
بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم
و بالاخره شهادت است...
---------------------
داغی یک آدم از هوس نیست
از وجود حوا هست و نه هوا
سلام

دست روی دلم نذار که منم اینجورم یه وقتایی البته قبول دارم تو خیلی زحمت کشیدی و خیلی هم اذیت شدی ولی یه جاهایی دیگه دست ما نیست
به هر حال باید زندگی کرد اون هم درست، انقد گشنمه که نگووووووووو. بستنی هم میخام
خب من برم یه کم به کارم برسم عزیزمممم
سلام
منم الان برا همون یه جاها داغونم...یه جاهایی ک هیچ کس هیچ کس درد تو رو نمیفهمه بجز خدا،اونم ک مدام میگه صبر صبر صبر!
خدایا شکرت
حالا بستنی از کجا واست بیارم هااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟