.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

و اما ...

سلام

چون این وب رو گذاشتم برای بچه های ارشد دوست ندارم حال و هوای غمگین خودمو تو وب بیارم...

از دیروز انقد با خودم حرف زدم ک حد نداره...

همش با خودم میگم :مریم!مگه یادت رفته خودت از خدا خواستی بهترین رو واست رقم بزنه؟

مگه خودت از خدا نخواستی ک تو رو تو مسیری نزاره ک ازش دور بشی؟

مگه همه چیزو بخودش نسپردی؟

پس این بیتابی ها این گریه ها واسه چیه؟

مریم!چه جور دلت میاد ماه مبارک رجب رو اینجوری با بی ایمانی از دست بدی!!!

مگه خودت بعد هر نماز دعای " یا من ارجوه لکل خیر" رو نمیخونی؟

پس بهش ایمان قلبی نداری و داری زبونی تکرارش میکنی!!!

تو همین دعا به خدا میگی:

"اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیر الدنیا و جمیع خیرالآخرة...واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شر ادنیا و شر الآخرة..."

.

.

.

برام دعا کنید خیلی زیاد...

از فردا انتخاب رشته شروع میشه...بخاطر دل بابام انتخاب رشته میکنم اما فقط روزانه ها رو میزنم و اصلا پیام نور و شبانه و غیرانتفاعی رو انتخاب نمیکنم...هدفم قبولی روزانه بود و ول کن نیستم و برای رسیدن به این هدفم بازم تلاش میکنم...خیلی سخته اما شدنیه...

"مکن ز غصه شکایت ک در طریق طلب/// ب راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید"

بعضیا خیلی راحت و آسون به خواسته های دلشون میرسن و بعضیا مث من برای رسیدن به خواسته ها و اهدافشون باید جون بکنن...

عب نداره ما هم خدایی داریم...

هرچند خانواده م ذره ای راضی نیستن که تحت هیچ شرایطی من امسال پشت کنکور بمونم اما من هدفم واسم مهمه...مشکل مالی ندارم اما حق من این نیست برای درس خوندنم اینهمه هزینه کنم ... اونم من که همه ی دنیا و آرزوم تو درس خوندنم خلاصه میشه،آرزوهای دیگه ای دارم اما درسم از همه چی واسم مهم تره...

.

.

.

امروز زبانکده بودم یکم حال و هوام عوض شد قبل کلاس کتاب دستم بود داشتم زبان میخوندم و ریدینگی که معنی میکردم رو برای مامانم تعریف میکردم...مامانم با تعجب نگام میکرد...

میگن حضور هیچکس در زندگی ما اتفاقی نیس...

استاد زبانکده م یه خانم مهربون و بااراده...

امروز با یکی تو کلاس دوست شدم ک دانشجوی ترم آخر ارشد تربیت بدنی دانشگاه شهید چمرانه اتفاقا هم اسم خودم هم هست...داشت با استاد حرف میزد ک متوجه شدم 4تا مقالهISI برای نشریه های آمریکایی ارائه داده و قبول شدن...

کلی چیز بهم یاد داد برای اینکه بخوام یه مقاله آی اس آی آماده کنم...

قراره آدرس ایمیلمو براش بفرستم چند مطلب داره واسم میل کنه  بهم گفت تو این زمینه هر کمکی خواستم دریغ نمیکنه...

من نمیتونم مقاله ای برای نشریه های معتبر بعنوان مقالهISI بفرستم چون دانشجو نیستم درضمن دوستم گفت باید لااقل دو ترم از ارشد رو بگذرونی...در ضمن برای ارائه هرکدوم ازاین مقاله ها به این نشریه ها باید هزینه پرداخت کنم ک من اینو نمیدونستم...حالا من یاد بگیرم چطور مقاله مو آماده و ارائه بدم هزینه ش با خداس...

درس خوندن اینبارم با دفعه ی قبل فرق داره الان دیگه میدونم چطور از وقتم استفاده کنم و همش به درس نچسبم و از زندگیم لذت ببرم درکنار درس خوندن...

حالا درکنار درس خوندن واسه کنکور سعی میکنم در مورد "شبکه های بیسیم مش" که موضوع پایان نامه م بود و کار "شبیه سازی پروتکلهای مسیر یابی این شبکه ها" بیشتر تحقیق کنم لااقل کاری انجام بدم که خودم از انجامش لذت میبرم...خدا کنه بتونم انجامش بدم و انگیزه ی کافی رو بدست بیارم!!!!

برای این پست کافیه...

حق نگهدارتون

یاعلی

------------------------------------------

پ.ن.1:

نمیدونم باهاش قهرم؟! ازش دلخورم؟! یا روم نمیشه و خجالت میکشم تو چشاش نگاه کنم؟!

تو اتاقی که درس میخوندم یه قاب عکس از عموم نصب بود وقتی از درس خسته میشدم و به خودم آنتراک میدادم رو ب عکسش میکردم و باهاش حرف میزدم..براش توضیح میدادم تا بدونه چه حالی دارم!!!

از دلم براش میگفتم...از دلتنگیا و دل نگرانیام و خستگی هام...

ازش کمک خواستم...گفتم تو از خدا بخواه تنهام نزاره و کنارم باشه!!!

از بعد نتایج نمیتونم ب چشاش نگاه کنم...

میگن شهدا زنده ن...عموم دیده و شنیده!!!

نمیتونم برم زیارت مزارش...

هیچوقت ندیدمش...اما برای اولین بار شب بعد کنکورم تو خواب دیدمش!! خیلی خوشحال بود...

خدا چم شده؟؟؟؟

بخدا آغوش مادربزرگمو میخام تا سیر دلم گریه کنم...

خدا کمکم کن ب ظاهر شاد نباشم همون مریم شاد و خندون باشم

-------------------------------------

پ.ن.2:

دارم چندروزی میرم آبادان پیش شیوا گلی تاآب و هوایی عوض کنم دلم براش یه ریزه شده!

اگه اشتباه نکنم از بهمن ماه سال 89، بعد آزمون طراحی صفحات وب دیگه همو ندیدیم...منم انقد با معرفت و باوفا بودم برای عروسیش نرفتم ...هردوتامون واسه هم دلتنگیم!!!

بهش گفتم شیوا گلی چیزی ک عوض داره گله نداره! اما شیواگلی خیلی گله تلافی نمیکنه

-------------------------------------

پ.ن.3:

........

--------------------------------------

اعلام نتایج ارشد91

با سلام

واقعا الان نمیدونم بگم چه حسی دارم

فقط میتونم بگم خدایا راضیم به رضای خودت

اون چیزی ک میخاستم نشد...دلم میخاست انقد گریه کنم تا راه نفسم باز شه

برای همه ی دوستان آرزوی موفقیت دارم

خوشحال میشم خبر خوش قبولی دوستان رو بشنوم

.

.

خدا چی بگم دلم آروم شه؟

باورم نمیشه این نتیجه زحمات من بود....

در مورد رتبه م نپرسید فقط درهمین حد میگم که روزانه قبول نمیشم پس هیچ....

------------------------

خدا رو شکر میکنم تنم سالمه...

انقد گریه کرده بودم ک کارم کشید بیمارستان...

دیگه کارای دنیا واسم مهم نیس...

همینکه خدا رو دارم برام بسه....

خدا گر ز حکمت ببندد دری،ز رحمت گشاید درهای دیگری....

برام خیلی دعا کنید...حالم اصلا خوب نیست...

به بچه های ارشد92 هم قول میدم تا چند روز دیگه که رو فرم اومدم مطالبمو ادامه بدم...

هیچکار خدا بدون حکمت نیست...

چند روز دیگه میرم پیش شیواگلی خودم آبادان، تا حال و هوایی عوض کنم...

از تیرماه درس خوندنمو شروع میکنم...

زبانکده و باشگاهمو میرم و درکنارش درسمو ادامه میدم...

به بابام قول دادم دیگه گریه نکنم چون حالم بد بشه دیگه....

اما یه چیزی رو دلم نشسته و سنگینی میکنه که ....

هنوز فکر میکنم خوابم...

کاش قسمتم بشه امسال برم اعتکاف...

بدجور دلم غصه داره بدجور...کاش برم اعتکاف یکم به خودم بیام...

به خودم بیام تا قدر چیزایی که خدا بهم داده رو بدونم و همینکه سایه پدرم بالای سرمه روزی هزار بار خدا رو شکر کنم...

هیچی نمیخام خدا...فقط منو به حال خودم رها نکن...

نمیدونم چی واسم میخای؟ چه خیری تو این بوده که یه سال زحمت من جوابش این بشه؟

میدونم هرچی هست خیره خیره خیره...

دیگه خودمو برای این دنیا و آدماش خسته و اذیت نمیکنم...

خدا بزار گریه کنم تا سبک شم بزار...

گریه من بابت یه سال خون خوردنمه...یه سال با جون کندن درس خوندن...

خدا باورت نمیشه انقد دلم میخاست الان پیشت بودم...

دارم خفه میشمممممممممممممممممم...

هیچ حرفی آرومم نمیکنه فقط میخام تنها باشم و با خودت حرف بزنم...

هیچکی نمیتونه درک کنه مریم الان چه حالی داره پس همدردی فایده نداره...

فقط برای مریم دعا کنید تا آروم شه همین...

---------------------------

پ.ن.1:

یکی از دوستان وب قبل نتایج بهم گفت:فکر کردی اگه نتیجه اون چیزی  نبود که میخای،چیکار میکنی؟؟؟

بهش گفتم :اصلا نمیتونم تصور کنم اصلا....تصور اینکه یه سال دیگه بخونم واسم غیرممکنه!!!

بهم گفت:یادت باشه شکست پل پیروزیه!!!

ای خدا کمک کن با تمام وجود درک کنم با تمام وجود....

چطور شده راضی شدم یه سال دیگه بخونم؟؟؟؟خداااااااااااااااااااااااا

----------------------------

پ.ن.2:

انقد دلم گرفته الان دارم آهنگ مهدی احمد وند رو گوش میدم....

خیلی دلم گرفته

از این همه جدایی

گذشت قدیما حالم

من کجا تو کجایی؟؟؟؟؟

خیلی گرفته س حالم

همش دلم میگیره

انقد قدم میزنم

تا نفسم بگیره

.

.

هرجا میرم به فکرتم

فکرت برا دلم بسه

میخام همش صدات کنم

اسمت برام مقدسه...