.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

هر چه خدا خواست...

سلام

آخر سال اول دبیرستان با هزار شور و شوق برای انتخاب رشته بالاجبار رشته ی تجربی رو انتخاب کردم.

هرچی گریه و زاری کردم مامانم راضی نمیشد که برم رشته ی ریاضی...بابا رو میشد راضی کرد اما مامانم اصلا...الهی دورش بگردم چقد دوست داشت دختراش معلمی یا پزشکی قبول شن...

باهزار بدبختی سال دوم دبیرستان رو تو رشته ی تجربی تموم کردم اما اصلا دلم به این رشته نبود...با هزار گریه و زاری و قهر و داد و بیداد بالاخره مامانمو راضی کردم و سال سوم رفتم رشته ی ریاضی فیزیک به عشق مهندسی کامپیوتر...

.

.

.

کاردانی گذشت...کارشناسی گذشت...سه سال پشت کنکور ارشد آی تی اما سر از رشته ی هوش مصنوعی در آوردم...

دیشب به مامانم گفتم انقد گفتی تجربی تجربی ببین بالاخره سر از تجربی درآوردم...

موضوع پایان نامه م در زمینه تشخیص پزشکیه...سروکارم با بیمارستان و دانشگاه علوم پزشکیه...

خدا آخرشو به خیر کنه...

پایان ترم دوم...

سلام

خداروشکر امتحانام تموم شد اونم خوب خوب...من و ماندانا این ترم خیلی اذیت شدیم همش دنبال آماده کردن مقاله بودیم...

سمینارامون عالی شدن و تلاش کردیم این ترم معدلمون 20 بشه اما من فکر نکنم بیست بشم یکی از درسا 18 میشم

یه بی دقتی بچه گانه...یادم میاد خجالت میکشم من و این اشتباه...

شب قبلش چون نخوابیده بودم سر جلسه خیلی گیج میزدم برا همین نتونستم خوب تمرکز کنم وببینم سوال چی ازم میخاد حوصله فکر کردن و نشستن سر جلسه رو نداشتم ب نظر خودم تمام جوابام درست بود و بلند شدم برگه مو دادم...

اما نصف جواب سوال آخرم اشتباه شدددددددددددد

الان اومدم خونه...دو سه روز دیگه برمیگردم خوابگاه باید تا آخر تیرماه مقاله مون رو تکمیل کنیم ک تحویل استاد بدیم برا نظر دادن وبعد ارسالش کنیم برا یه مجله...

برامون دعا کنید...

خیلی دلم میخاد در مورد خوابگاهی ک توش هستم یکم حرف بزنم خوابگاه نیست درواقع من و دوستم پیش یه مادربزرگ زندگی میکنیم یه مادربزرگ ماه و مهربون... ب قول بابام این مادربزرگ یه هدیه ست از طرف خدا در مقابل زحماتم...در جواب اصفهان نرفتنم و بحرف پدر گوش دادنم...

بهش میگم"مادر"...وقتی پیششم همش بوسش میکنم....صورتشو میبوسم ...دستاشو میبوسم...

بهش میگم منو یاد مادربزرگم میندازی...ب یاد مادربزرگم بوووووووووووسش میکنم...

ماندانا ک از نزدیک دیدتش میدونه چی میگم! اونم خیلی مادر رو دوست داره و مادر هم دوسش داره...

شبا تو اتاق مادر میخوابم صب برا نماز صبح بیدارم میکنه باهم نماز میخونیم...من میخابم اما اون تا یه ساعت بعد نمازش ذکر میخونه و منم بهش گوش میدم...

مادر یه داستان جالب داره...یه زن جوون 30 ساله ک شوهرش فوت میکنه و با هشت تا بچه تنها میمونه...

مث یه مرد بچه هاشو بزرگ کرد...و ب بهترین جاها رسوند...

دوتا از نوه های مادر خارج زندگی میکنن ،هفته گذشته پنج شنبه نوه ی مادر آقا میعاد اومدن دیدن مادر...منم وقتی از سرجلسه اومدم برا اولین بار دیدمشون....

داستانش بمونه برا بعد.....

راستی طاعات و عباداتتون قبول...

موقع افطار دعا یادتون نره

----------------

پ.ن.1:

یکی از خواننده ی وبم ب نام" پارسا" چند وقته خبری ازشون نیست اگه سری ب وب میزنن ممنون میشم یه آدرس ایمیلی ازخودشون بزارن در مورد سمینار و پایان نامه ازشون سوالی داشتم...باتشکر

---------------

پ.ن.2:

طاعات و عباداتتون قبول....لحظه های افطار و سحر دعاگوی این حقیر باشید!

-----------------

پ.ن.3:

خدایا تو این چندماه حال دلم خوب بود و با بودن مادر و بوسیدنش و دعاهاش آروم میشدم....خدایا مادر رو ازم نگیر...تو این حال و هوای بد دلم اونو ازم نگیر....

مادر در بستر بیماریه....خیلی براش دعا کنید

شروعی دوباره برای من...

به زمین خوردن و یا علی گفتن و به سختی بلند شدن امااا بلند شدن عادت دارم....

نمیزارم از این ب بعد هیچ چیز و هیچ کس بی ارزشی مانع رسیدن من ب آرزوهام بشه.....

فدای سرت مریم ک نشد...فدای سرت...

فقط منتظر هدیه خدا باش...هدیه صبر و تحمل دلت...

تا خدا هست غمی نیست...

خداروشکر ک سبک شدم....خداروشکر تموم شد رفت...


توکلت علی الله

---------------

پ.ن.1:

خدایا ما شرمنده ی شهدایی هستیم ک غرق نشدند...شهدایی ک دست بسته رفتند تا ما آزاد زندگی کنیم

خدایا کمک کن شرمنده شهدا نشیم...

خدایا کمک کن حرمت خون این شهدا پایمال نشه...این شهدا،دل پدر و مادراشون حرمت دارن!

ب شهدا و راهی ک رفتن بی حرمتی نکنیم...

با خندیدن ب جک و اس های ک فقط هدفشون نابودی اعتقاداتمونه دل خانواده هاشونو نشکنیم...همین


عید در راه است...

سلام

امیدوارم حال دل دوستان خوب بوده باشه

امروز به بهانه عیدی ک در راهه مینویسم...

سالای قبل برای اومدن عید نیمه شعبان حس و حال دیگه ای داشتم ک الان غبطه ی اون حال و هوا رو میخورم...

اما امسال نه...یه حس دلتنگی و غصه دارم...

غصه برای آقام که چشم انتظار دعای فرج خوندن ماست...

غصه برای خودمو بقیه جوونا ک دعای فرج خوندن یادمون رفته...

بد زمونه ای شده خدااااااااااااا!

دلم برای دلتنگی های آقام غصه داره...دلم واسه بی وفایی های خودم غصه داره...

میدونم آقام داره میبینه اما باز اشتباه پشت اشتباه...

میدونم کار اشتباهم دل آقامو میرنجونه اما اشتباه پشت اشتباه...

توروخدا حواسمون رو بدیم...دشمن خیلی زیرکتر از اونیه ک تصورش رو میکردیم...

داره تیشه به ریشه ی اعتقاداتمون میزنه...

دیگه جوونای ما مث قبل نیستن اگه باشن خیلی کمن جوونایی ک با ذوق فرج آقا چراغونی میکنن و شیرینی پخش میکنن...

عید میلاد آقا شده پاتوق جوونای علافی ک برا خوشگذرونی و عیاشی و چشم چرونی ب ناموس مردم دور و بر تکیه آقا جمع شدن...

میترسم از اون روزی ک تکیه های عزاداری اربابم امام حسین هم سرد و بی روح بشه...چه بسا ک داره میشه...نوحه ها ب سبک ترانه های غرب...سینه زنی برای خودنمایی...وااااااااای از دل زینب!

نمیدونی آقا داره میبینه و دلش ب درد میاد؟؟؟؟

اسم خودمو گذاشتم شیعه مولا علی (ع)...مثلا الگوم حضرت زهرا ست...و چشم انتظار ظهور منجی عالم بشریتم...اما افسوس و صد افسوس اول برای خودم و بعد برای هم سن و سالا و کوچیکتر از خودم...
تو دوره ای که همه مذاهب مختلف دارن تلاش میکنن پیروان خودشون رو بیشتر کنن ب جامعه الان خودمون یه نگاهی بندازیم...
شدیم یه عده آدم ک بدون انگیزه داریم روز و شب ، شب و روز میکنیم و اسم خودمون رو گذاشتیم شیعه...
یارای آقا دارن کم میشن حواسمون باشه...
حواسمون باشه دشمن داره سربازاشو زیاد میکنه و آقا داره بدون سرباز میمونه...
بخدا منم مث شما دارم تو این جامعه زندگی میکنم از گرونی ها،بی عدالتی ها،بیکاری ها و بی بندو باری ها خبر دارم اما اینا دلیل نمیشه ک بخاطرشون ایمانمون رو بفروشیم و دل آقامون رو بشکنیم...
.
.
.
نمیتونم بنویسم ...
آقاااااااا!فدای نفس هات...دعامون کن بحق مادرت زهرا دعا مون کن...
-------------------------
پ.ن.1:
تاریخ داره تکرار میشه...
امام حسن ع به اجبار صلح رو پذیرفت....
خدایا به مظلومیت کریم اهل بیت قسمت میدم ب دادمون برس