سلام
یکی از دغدغه های داوطلبین کنکور موقع درس خوندن اونم تابستون حالت خوابه که بخصوص اول صبح و ظهرا سراغشون میاد...خدانکنه غذا بخوری(معده ت پر باشه)،اتاقت بخاطر کارکردن کولر سرد باشه،یا نور اتاقت کم باشه ...همینکه کتابو باز میکنی انگار داره واسه ت لالایی میخونه و دِ بخواب....
اگه وقتی از خواب بیدار میشی،کسل و خسته ای بخاطر اینه که وقتی خودت خوابیدی روحت نخوابیده و بیدار بوده....
برای اینکه روحت همزمان با جسمت بخوابه باید چراغ اتاقتو خاموش کنی و محیط کامل تاریک باشه(حتی شبخواب اتاقتو خاموش کن!!!).
----
منم یکی از اونایی هستم که عادت داشتم شبا تا نزدیکای سحر بیدار باشم و درس بخونم و بجاش صبح دیر بیدار شم.ولی بخاطر این برنامه درسیم خوابمو تنظیم کردم. پس شما هم میتونید فقط یکی دو روز برنامه ت بهم میریزه ولی بعدش درست میشه.
یادت نره باید جوری برنامه بریزی که موقع برگزاری آزمون مثلا 8 صبح بیدار باشی و درس بخونی.یعنی اگه عادت کنی همیشه 8 صبح درحال درس خوندن باشی مغزت به فعالیت تو همون ساعت عادت میکنه و موقع آزمون اذیت نمیشی.
من برای کنکور سراسری متوسطه ضرر این برنامه خواب رو دیدم برای همین بهتون توصیه میکنم حتما برنامه ی خوابتون رو برنامه و ساعت کنکور تنظیم کنید.چون خودتون بهتر میدونید که برای یه رشته مث کامپیوتر و آی تی با درسای سختی که داره تمرکز مطلق میخواد که خوب جواب بگیره...
-----
بین الطلوعین یعنی بین دو دمیدین(طلوع) روشنایی، یعنی بین طلوع فجر(نماز صبح) تا طلوع آفتاب و زمانی که هوا تقریبا گرگ و میش شده است.
در مورد خوابیدن که یک امر طبیعی است، در روایات آمده است که “در ساعات اولیه شب بخوابید و بین الطلوعین بیدار باشید"
متاسفانه در حاضر افراد، بسیاری از این گونه مسائل را صرفاً به عنوان دستورالعمل های ارشادی و اخلاقی در نظر می گیرند، در حالی که این دستورات صد در صد کاربردی می باشند. به عنوان نمونه یکی از فواید عمل به روایت مذکور این است که هورمونی در بدن به نام هورمون رشد(سوماتوتوروپ) وجود دارد که بیشترین میزان ترشح آن حدود دو ساعت بعد از غروب آفتاب می باشد(زیرا بدن انسان یک فیزیولوژی خاصی دارد که با عالم هماهنگ می باشد) و در رویات آمده که همان ساعت بخوابید.
اینکه خواب کافی در زمان مناسب، باعث بلندی قد می شود، به این دلیل است که در اوایل شب، این هورمون ترشح می شود و اگر کسی سر شب بخوابد، رشد متناسب و متعادلی پیدا می کند
همچنین اگر زمانی که این هورمون ها حداکثر ترشح خود را دارند، انسان خواب باشد، احتمال سکته زیاد است. لذا بیشترین آمار مرگ در خواب، در ساعات بین الطلوعین می باشد.
اما یک سری از هورمون های استرس زا وجود دارند(البته در جای خود مفید می باشند)که به آنها “کورتیکواستروئید” گفته می شود، مانند هورمون های “آدرنالین” و “نور آدرنالین”.
بیشترین میزان ترشح این هورمون ها دو ساعت قبل از طلوع آفتاب می باشد؛ یعنی دقیقا هنگام بین الطلوعین (از طلوع فجر تا طلوع آفتاب)این که خواب بعد از اذان صبح، باعث ناراحتی و کسلی و پریشانی انسان می شود، ولی بیدار شدن در موقع اذان حالت شادابی می آورد، به خاطر ترشح این هورمون هاست.
حال اگر همین مسئله یعنی نخوابیدن بین الطلوعین را یک پزشک به ما توصیه می کرد، با شوق و اطمینان بیشتری به آن عمل می کردیم، زیرا به کاربردی بودن آن معتقد بودیم، اما دستورات دینی را به عنوان مسائل صرفاً اخلاقی پنداشته و کمتر به آنها توجه می کنیم...
----
ادامه ی مطلب رو حتما بخون....
ادامه مطلب ...با سلام
چند دقیقه پیش یکی از دوستان لینک مربوط به این پست رو در اختیارم گذاشت(با تشکر بسیار از ایشون!) و بهتر دونستم که با درج منبع این مطلب رو برای دوستان بزارم تا مطالعه کنن... دوستان دکتر صادق زاده رو میشناسن پس لازم به معرفی ایشون نیست...
حتما متن مصاحبه رو با دقت و کامل بخونید...
+++++
متن مصاحبه با دکتر مهدی صادق زاده
کردستانی در سن ۱۴ سالگی، چند سال پس از فوت پدرش بخاطر سرطان، از ایران به شهر سن خوزه در ایالت کالیفرنیای آمریکا مهاجرت کرد و مهندسی برق را از دانشگاه دولتی سن خوزه، و فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را از دانشگاه استانفورد آمریکا، جایی که که بنیانگذاران گوگل و یاهو درس می خواندند، گرفت.
او دارای سابقهای بیش از 12 سال در زمینه فناوری سطح بالا در شرکتهای پیشروی اینترنتی مانند نتاسکیپ است. او همچنین نائبرئیس بخش توسعه، کسب و کار و فروش در این شرکت بود و توانست بازده مالی وبگاه نتاسکیپ را در عرض 18 ماه از 88 میلیون دلار در سال به بیش از 200 میلیون دلار در سال برساند.
او کارش را در نتاسکیپ در بخش فروش اُایام (OEM) آغاز کرد و در طی دوره چهار ساله که در آن شرکت حضور داشت مسئولیت برقراری ارتباطات تجاری با شرکتهایی چون ایبِی، سیتیبانک، آمریکنآنلاین، آمازون، تراولاسیتی، اینتل و اکسایت را برعهده داشت.
کردستانی پیش از آغاز کار در نتاسکیپ در بخشهایی چون بازاریابی، مدیریت محصول و توسعه،کسب و کار در شرکتهایی چون 3DO، Go و هیولت-پکارد فعالیت میکرده است.
وقتی به گوگل آمد دوازدهمین کارمند گوگل شد.
صاحبکار سابقش در NetScape، آقای مایک هومر، می گوید که کار و آموزش سخت در NetScape به موفقیت کردستانی در گوگل کمک بسیار کرد. وقتی در NetScape بود توانست تنها در عرض ۱۸ ماه فروش فصلی (سه ماهه) این کمپانی را از ۲۰ میلیون به ۵۵ میلیون دلار برساند.
خودش همیشه میگوید که خوشبینی و امیدواری به آینده ، که از خصلت های ایرانیان است، نقش موثری در موفقیت شغلی اش داشته است.
............................
ریاست اپل بعد از استیو جابز در دست یک ایرانی به نام سینا تمدن:
مجله "فورچون" با انتشار تصاویری از 11 مدیر پایین تر از استیو جابز نوعی بازی گمانه زنی را برای انتخاب بهترین جانشین رئیس اپل آغاز کرده است.
در میان این مدیران ارشد اپل یک ایرانی به نام "سینا تمدن"نیز حضور دارد.
مهر: سینا تمدن معاون اول رئیس بخش کاربردهای شرکت اپل است و مستقیما به استیو جابز گزارش می دهد. این ایرانی 51 ساله در سپتامبر 1997 به اپل پیوست.
مجله "فورچون" تصاویری از 11 مدیر پشت صحنه اپل را منتشر کرده است که مستقیما با استیو جابز همکاری می کنند. این مجله با انتشار این تصاویر قصد دارد گمانه زنی هایی را در خصوص انتخاب بهترین چهره ای که می تواند جانشین رئیس اپل شود آغاز کند. براساس گزارش macitynet، مجله "فورچون" با این اقدام امکان یک دیدار را با 11 مدیر ارشد اپل فراهم کرده است. در حقیقت اپل از معدود شرکتهایی است که کاربران دنیای فناوری، کمتر با چهره و نام مدیران ارشد آن آشنا هستند به طوریکه مدیران ارشد اپل همواره پشت چهره دنیای دیکتاتوری استیو جابز پنهان مانده اند و رئیس اپل تنها کسی است که همیشه در انظار ظاهر می شود و محصولات و تازه های این شرکت را معرفی می کند. در پایان این گزارش، مجله فورچون به این سوأل پاسخ نمی دهد که سرانجام جانشین جابز کدامیک از این 11 مدیر ارشد است و انتخاب و گمانه زنی را به عهده خواننده گذاشته است.
با سلام
مثلا امروز روز فارغ التحصیلی من از دانشگاه آزاد بود...خدایا!تورو به حق آبرودارای درگاهت تا زنده ام دیگه گذرم به دانشگاه آزاد نیفته...آمــــــــــــــــــــــــــــــین!
کل وقایع امروز(اینا رو مینویسم برای یادگاری،درس عبرتی باشد برای آیندگان!):
صبح ساعت 7 و نیم خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کردم تومسیر وقتی به پلیس راه رسیدیم برعکس همه ی روزا انقد شلوغ و بگیر و ببند بود که...بعد که راننده مدارک و تحویل داد و حرکت کرد گفت:چنددقیقه پیش همینجا نزدیک پلیس راه یکی از ماشینای ترمینال با یه ماشین نیسان تصادف کرده که 10 یا 13 تا کشته داشته...یه نیسان با 10 تا سرنشین عقب که همه جوون یا کم سن و سال بودن که میخواستن برن کارگری رو زمینهای کشاورزی...هر10تا به همراه راننده در دم جان دادن... خداااااااااااااااااااااااااااااا!
رسیدم دانشگاه یه راست رفتم ساختمون رفاهی قسمت فارغ التحصیلی.خانمه گفت نگاه کن ببین اسمت تو دفتر هست یا نه؟!شاید 10 بار نگاه کردم ولی خبری از اسم من نبود...گفت:برو از آموزشتون بپرس ببین مدارکت رو واسه ما فرستاده یا نه؟!
تو مسیر که میرفتم آموزش همش فکر میکردم چرا انقد مسئولا بی فکر ؟!اواخر اردیبهشت که واسه کارای فارغ التحصیلی رفتم آموزش گفت:برو یه هفته دیگه بیا (یعنی خیلی بشه هفته اول خرداد باید مدارک منو فرستاده باشه)امروز 11تیرماه بود و ....رسیدم آموزش ،مسئول آموزش گفت:هفتم فرستادم(ولی من مطمئنم گفت:7/3فرستادم!)برگشتم قسمت فارغ التحصیلی بهش حرف آموزشو گفتم گفت:برو به اون آقاهه بگو!
سلامی و عرض ادبی به اون آقاهه گفتیم و موضوعو بهشون گفتم.نگاه کرد و گفت:7تیرماه مدارکت ارسال شده و برگ تسویه حسابت آماده نیست.برو آخر هفته بیا!چشام چار تا شد.بهش گفتم:من دوباره دارم میام و سرکاریه.تو این گرما از یه شهر دیگه میام بخدا سخته برم و یه روز دیگه بیام.گفت:به من ربطی نداره برو آخر هفته.هیچی برگشتم تو مسیر یهو شنیدم یکی صدام میکنه.خانم.....!برگشتم دیدم همون آقاهه بود،نگاهی به ساعتش کرد گفت:برو ساعت 11 بیا کارتو انجام میدم.حالا ساعت چند بود؟15 دقیقه مونده تا 9!!!
تا ساعت 11 وقت بود تا برم استاد راهنمامو ببینمو و پایان نامه مو امضا بزنه و بدم گروه مهر کنه.استاد گفته بود که 9 تو دانشگاهه ولی حدود 9:30رسیدن دانشگاه.رفتیم اتاق اساتید و چشمتون روز بد نبینه هنوز چندثانیه نگذشته بود که استادا و دانشجوها ریختن تو اتاق...مدیرگروه ها و موقع انتخاب واحد و اعتراض نمرات و ...ووووووووووای که چه خبر بود تو اتاق!پایان نامه مو مهر و امضا کردم و برگشتم سمت ساختمون رفاهی!
نه سلف باز بود نه نماز خونه و نه هیچ کلاسی!به نظر شما تو این هوای گرم یه دانشجو که از شهردیگه اومده و علافی داره بره کجا بشینه؟؟؟؟؟؟؟
از تشنگی داشتم هلاک میشدم رفتم فروشگاه یه آب معدنی و رانی خریدم و بیرون تو محوطه ساختمون امام نشستم...خدااااااااا!ساعت 10 بود و یه ساعت دیگه چیکار میکردم؟
تو این یه ساعت:هم به دانشجوهای نابلد راه نشون میدادم و آدرس میدادم و هم گذر دانشجوهارو نگاه میکردم...وای که تو دلم چقد به این دانشجوها خندیدم...برای وقت گذرونی با موبایلم چرخی تو اینترنتم زدم تا شد 15 دقیقه به 11...برگه رو گرفتم و پیش به سوی امضا گرفتن!!!!!!
آموزش امضا زد و گفت:بعدکارام برم فرمهای ارشد بدون کنکورمو پر کنم و تحویل فارغ التحصیلی بدم(خیر سرم!مگه مخم عیب بر داشته دوباره برم آزاددددددددددددددددددد؟؟؟؟؟؟)
امضای بعد کتابخونه و تحویل پایان نامه م به کتابخونه...
وای نوبت امور مالی شد...مطمئن بودم که بدهی ندارم و زود امضا میگیرم....چشمت روز بد نبینه که امور مالی غوغا بود.فرمو تحویل آقای ...دادم و منتظر شدم صدام کنه.بعد 15 دقیقه گفت:خانم.....!گفتم:بله!...گفت:بدهی داری!!!!!وووووووووووووووووووووووووای!بدهی؟اونم من که همیشه به موقع پولامو کامل دادم؟بهش گفتم:امکان نداره!گفت:حاضری قسم بخوری؟گفتم:آره!
خلاصه از وضعیت مالی ما پرینت گرفت و گفت:50 هزار تومن و خرده ای بدهی داری....
شک ندارم که کل پولو ترم آخر دادم.حتی یادمه با شیوا که رفتم امور مالی (آخر ترم)بهش گفتم بدهیمو بگو میخوام پرداخت کنم تا امتحانا شروع نشده.رو یه برگه ی کوچیک نوشت:412530تومن (که من رندش کردم و 413000تومن واریز کردم).اینترنتی پولو واریز کردمو و حتی نیمه ی اردیبهشت بعد اینکه نمره پایان نامه مو استاد وارد کرد وضعیت مالیمو چک کردم باور کنید بستانکار بودم...
به مسئول آموزش گفتم:چطور من بدهی داشتم و شما کارت ورود به جلسه بهم دادید؟گفت:الهامات غیبی!
مخم سوت میکشید...در عرض 5 دقیقه شوهر خواهرمو گفتم از حساب بابا اینترنتی پولو واریز کرد و امضارو گرفتیم و رفتیم سمت صندوق رفاهی... (بماند که مسئول امورمالی دوباره شاکی شدکه چرا 51 هزار واریز کردم و بستانکار شدم؟!بهش گفتم:تورخدا امضا بزن برم باقیش بمونه برا خودتون!!!)
صندوق رفاهی که رسیدم ساعت 10 دقیقه مونده به 12 بود!برگه رو که تحویل دادم خانمه گفت:برو ساعت 2 به بعد بیا!اشکام تو چشام جمع شده بود...گفتم:خانم من از الان تا ساعت 2 تو این گرما کجا برم؟!نماز خونه 1:20 باز میکنه موقع اذون!گفت به من ربطی نداره برو فردا صبح اول وقت بیا!!!خداااااااااااااااااااااااا!
بماند که چی شد...ساعت 2 رفتم صندوق رفاهی هنوز برگه ی من سرجاش بود و هیچ برگی رسیدگی نشده بود....خانمه گفت:منتظر باش تا نوبتت بشه...انقد بیحال بودم که نمیتونستم دادم بزنم سرش که مگه مردم مسخره ی شمان؟!بعد 2 ساعت اومدم بازم صبر کنم که چی بشه؟!بعد 20 دقیقه امضا شد و امضاها تموم...رفتم قسمت فارغ التحصیلی برای تحویل برگ تسویه حساب و تحویل گواهی موقت مدرک کارشناسیم!
انقد خوشحال بودم که دیگه تموممممممممممممممم....
--- صبر کن! مریم از این شانسا نداره!!!---
برگ تسویه رو تحویل دادم و خانمه یه دفتر دیگه داد گفت: ببین اسمت اینجا هست؟خداااااااااااااا!اسم همه ی بچه ها بود غیر اسم من!
خانمه گفت:برو یک یا دو هفته دیگه بیا تا مدرکت آماده شه...
ساعت 3 بودم دست از پا دراز تر رفتم آموزش لااقل کارای ارشد بدون کنکورمو انجام بدم(فقط بخاطر اصرارای بابام که کچلم کرد که کارای ارشد بدون کنکورتو انجام بدی و برگردی!!!)
فرما رو از مسئول آموزش تحویل گرفتم گفت:برو دبیرخونه یه بار دیگه واست این فرما رو تایپ و پرینت بگیره....بعد پرینت رفتم واسه امضا!آقای ...میخواست امضا بزنه نگاه کرد گفت:معدلت رو کم وارد کرده برو بده درستش کنه...دوباره رفتم و گفت:برو دبیرخونه دوباره تایپ و پرینت....
میخواستم وسط آموزش بشینم و جیغ بزنم از این همه مسخره بازی....مسئول واسه خودش نشسته زیر کولر و عین خیالش نیست دانشجو بیچاره...
----
نمیدونم بگم لعنت بر کی؟...مشکل دانشگاه آزاد نیست.همه ی دانشگاه های پولی چه غیرانتفاعی چه علمی کاربردی و پیام نور وآزاد همه شون همینجور بی نظمن!
دانشگاه دولتی انقد بی نظم نیست...بخدا خواهرم دانشگاه دولتی بود و ترم آخرش مونده بود که بخاطر بدنیااومدن دخترش نتونست بره دانشگاه...خداشاهده 3 سال دنبال ترم آخرش نرفت...بعد 3 سال که رفت تو یه روز کاراشو انجام داد و خداشاهده همین برگ تسویه حساب رو تو چند ساعت کامل کرد و با گواهی موقتش برگشت خونه...تصور کن اگه دانشگاه آزاد بود؟؟؟؟بعد 3 سال مطمئن باش اثری از پرونده ت نبود،منکر این میشدن که تو اینجا درس خوندی و دانشجوی این دانشگاه بودی....
----
خلاصه کارای ما تموم ولی با برگه ها و بدون گواهی برگشتم خونه!!!!!
از درس و زندگیم عقب افتادم...یه اعصاب خراب برام مونده و ...به قول یه استادی که میگفت:اینجا دانشگاه رفتن اشتباه محضه!!!انواع بیماری های اعصاب و روان رو تجربه میکنی!
===
ایشالله این شرایط برا هیچکی پیش نیاد حتی دشمنم!
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم...
او به ظاهر گشت عاشق....
ما به معنا سوختیم...