.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)
.... ارشد هوش مصنوعی  ....

.... ارشد هوش مصنوعی ....

..:::مث تمبر به هدفی که داری بچسب:::..سال ۱۳۹۵ سال برآورده شدن آرزوها.... علم،پناه و عزت و راهنماست.امام علی(ع)

پیشنهاداتی برای تمرکز بیشتر...

- علاقه 

- هرچیزی که بنظر مشکل می آید را بازبان ساده خود تعبیر کنید...(برای خودتون مثالای روشن بزنید) 

- با کتاب شوخی کنید. 

- توجه به لذتهای نهایی نه دشواریهای راه. 

- همیشه به خاطر داشته باشید که برنامه هرروز راهمان روز انجام دهید. 

- مسیر طولانی را فراموش کنید.حواسپرتی چیزی نیست جز تمایل ذاتی ذهن به درگیری و فعالیت. 

برای تمرکز حواس بهتر است مطالب تند خوانده شود البته نه به نحوی که شخص از مطالب خوانده شده چیزی نفهمد. 

- در هنگام مطالعه قلم و کاغذ در دست داشته باشیدو مطالب را یادداشت کنید. 

- اگر در هنگام خواندن ذهنتان درگیر افکاری شد آنها را یادداشت کنید تا بعد در فرصتی مناسب به آنها رسیدگی کنید(مثلا یادتون اومده که باید با دوستتون شب تماس بگیرید.پس این نکته رو جایی واسه خودتون یادداشت کنید و به درستون ادامه بدید) 

- برای مطالعه به دنبال محیطی مطلقا ساکت نباشید سکوت نسبی کافی ست. 

- برای مطالعه مناسب و مفید بهتر است مکانی را انتخاب کنید که منظم باشد و حتی الامکان وسایل کمتری در آن مکان باشد. 

- پارکها اصلا مکان مناسبی برای درس خواندن نیستند. 

- در هنگام مطالعه به موسیقی گوش نکنید.قبل از مطالعه میتوانید به موسیقی ملایم و بدون کلام گوش کنید. 

- در هیچ شرایطی نیمه شب مطالعه نکنید.(یعنی از ۱۱ شب تا ۵ صبح لالا!!!

- دست کم یکساعت بعد از صرف غذا مطالعه نکنید. 

- بهترین شیوه برای مقابله با اضطراب تلقین است...صبحها پس از بیدار شدن،ظهرها قبل از صرف ناهار،شبها قبل از خواب به آسودگی دراز بکشید و بدن رو شل کنید و چند نفس عمیق بکشید. 

با صدای بلند جملات زیر را تکرار کنید: 

* من با تمرینات عالیم تمرکزم رو روزبه روز بیشتر میکنم. 

* هم اکنون از قدرت تمرکز فوق العاده برخوردارم. 

* من سرشار از آرامشم و در این آرامش تمرکز جاری ست. 

* حافظه ام عالی ست و روز به روز بهتر میشود. 


 پ.ن.۱: 

به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد:  

اندوه پنهان شده در لبخندت را،  

عشق نهان در عصبانیتت را 

و معنای حقیقی سکوتت را....

نظرات 40 + ارسال نظر
ری را ... 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 07:57 ب.ظ http://khorramshahr1390.blogfa.com

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:09 ب.ظ

واسه ما حالتون بده و ...
ای روزگار......

دوباره ....
بخدا باورت نمیشه چقد بدحالم...الان برای همون کاری که بهت گفتم اومدم نت...

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

منم همچین خوب نیستم..... اما ادم یه وقتایی تو زندگیش از یه کسایی انتظار داره
بیخیال انتظار میشیم
به زندگی و کارت برس

حدیثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثث
بگو الان من باید چیکار کنم تا آبجیم از دستم دلخور نباشه؟

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام آجیم.خوبی؟
چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا ناراحتی؟؟؟؟؟؟

سلام عزیز دلم
چیزی نیس...این آبجی حدیث از دست ما دلخوره و ....

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

دنیا همینه دیگه....
با این حالم از همه یاد می کنم اما.......
گفتم که به زندگیت برس

ای خدا از دست تو ....
بیچاره...
من تا چند دقیقه دیگه واسه یه کاری باید نت بمونم بعد میرم واسه خواب

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:28 ب.ظ

آبجی حدیثثثثثثثثثثثثثث
آخه دلت میاد از دست آبجی مریم من دلخور باشی
پس بزرگواریت کوووووووووووووو

الهی فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
آبجی حدیث داشتی آبجی فاطمه ی گل و گلابمو؟

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

آبجی فاطمه این ابجی مریم شما ...
ما که بزرگوار نیستیم...

نه حرفتو کامل بگو....آبجی مریم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا بخدا ...لااله الاالله

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:34 ب.ظ

آبجی دلگیر نباش این حدیثی که من تا حالا دیدم
از اونا نیست که نبخشه.اخلاقش خووووووووووووووبه
می گذره ازتتتتتتتت

ناراحت نباشیااااااااااااااااا

الهی فدات شم....میدونم...ولی این آبجی حدیث ما فوق العاده........
آبجی حدیث ماهه...گله....فرشته ست...دیگه چی بگم که منو ببخشی؟؟؟

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:35 ب.ظ

اره دیگه وقتی ابجب فاطمه هست حدیث کیلو چند؟؟؟؟؟؟

حالا دیگه اینو بزارم کجای دلم؟؟؟؟؟
آبجی حدیث جای خودشو داره آبجی فاطمه هم جای خودش...هردوتاشون تو دل من جا دارن

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:37 ب.ظ

حدیث خانووووووووومی ما شما رو ی جور دیگه دیده بودیم
ببخش دیگه.میگن ببخش تا خدا ببخشه
بالاخره ی روزی تو هم کارت به مریم جونی گیر می مونه ها
مطمئن باش اون اینطوری با تو رفتار نمی کنه

حالا بخندین و روی همو ماچ کنین


گوش بده ببین آبجی فاطمه عزیزم چی میگه!!!
ببخش دیگه
آبجی حدیث آشتی آشتی

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:37 ب.ظ

این آبجی حدیث ما فوق العاده؟؟
بگو مریم بگو چی؟؟
الهی قربونت فاطمه جون خوبی از خودته

فوق العاده ماهههههههههههههه
گفتم حرفتو کامل بگو ...مریم چی؟؟؟؟

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:40 ب.ظ

نه حدیث جون اصلا تعذف نمی کنم اصلا هم نمیخوام شاخ تو جیبت بزارم
جدی گفتم.اخلاقت همیشه تا جایی من تو کامنتا دیدم خوب بوده
حالا ازت بعیده عزیزم

جان
مریم حسود میشود

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:42 ب.ظ

فاطمه جون چی بگم؟ به خاطر گل روی شما باشه چشم می بخشیم

دست ننه م درد نکنه
بازم خدارو شکر

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:44 ب.ظ

نه مریم جونی.شما جای خود داری
هر گلی نه اشتباه نخون گل نه گفتم گل
بوی خودشو داره

حدیث خانوم جونم بخند و آشتی کن دیگه
ی جک بگم بخندی


آخ جووووووووووووووون جک
من میخوام بگو تا نصف شبی بخندم تا داداشم منو از تو اتاقشون بیرون کنه

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:46 ب.ظ

اره جونم بگو بخندم

مجید 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:46 ب.ظ

سلام آبجی خانم گل و سنبل
امیدوارم حال و احوالتون خوب باشه ..
ممنون که یادی از من کردید .. انشالله تو کارهاتون موفق باشید .

سلام داداش
مرسی
خواهش میکنم...تا ما یادی نکنیم دوستان که سراغی نمیگیرن!!!نمیگن ما مرده ایم یا زنده

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:48 ب.ظ

زیاد بلد نیستم ولی ی دونه بلدم
ی روز ی نفر قبل مرگش وصیت می کنه که وقتی مرد
قبرمو با آب و صابون بشورین که هرکی اومد رد بشه
بخوره زمین بخندم رو حم شاد بشه


حالا برا شادی اموات صلوووووووووووووووات


الهی من فدات شم

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

خداااااااااااااا نکنه
حدیث جون تو در چه حالی؟
لبخند به رو لبت اومد یا نچ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حدیث رفته گل بچینه

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

الهی عزیزم واقعا خندیدم
مثل اون قضیه گوسفندای آقا داداش مریم خانوم
مرسی گلم

خدارو صدهزار مرتبه شکر

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

خب خدا روووووووووووووو شکر
شما بخندین دنیا رو به من میدن
حالا همو بوس کنین و آشتی
من شیرینی میخواماااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من میخندم ولی شیرینیش با آبجی حدیث

حدیث آرزومندی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

حالا حدیث رفته گل بچینه مریم خانوم؟؟؟

بهله

فاطمه 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 11:58 ب.ظ


هوووووووووووووووووووووووووووووورااااااااااااا
شیرینیییییییییییییییییییی
یالا میخوووووووووووووووووووام

یالا حدیث خانم منم شیرینی میخوام
هرچند شیرینی واسه معده م سمه ولی عیب نداره هرچی از دوست رسد نکوست

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

بفرما فاطمه خانوم اینم شیرینی
تقدیم به شما با احترام....@@@@@

پس من چی؟

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:04 ق.ظ

مگه نگفته معدت درد می کنه؟؟ خب منم چون معدم درد می کنه نخوردم
اون مخصوص فاطمه خانومه

حالا مثلا شما به فکر ما بودی؟؟؟؟؟

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:05 ق.ظ

چکارت کنم همینی دیگه
نه قهر نیستم بگو

فاطمه 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:06 ق.ظ

واااااااااااااااااااااااااااو
تنکیووووووووووووووووووو وری بووووووووووووووووووووس

فاطمه جان چطور شیرینی از گلوت پایین رفت وقتی حدیث بمن شیرینی تعارف نکرد

فاطمه 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:16 ق.ظ

آخ آخ آخ
زودتر نگفتی رفت پایین دیگه


عب نداره نوش جونت ....ما هم خدایی داریم...
میخوام ببینم حدیث امشب میخواد چطوربخوابه؟عذاب وجدان نداری توروخدا؟

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:16 ق.ظ

معلومه که به فکرت بودم دختر
راستی فاطمه جون ببخشید دیگه شیرینی تازه نبود از این راه دور بهتر از این نمیشد

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:18 ق.ظ

وای مریم چقدر خندیدم

اگه از نزدیک قیافه ی خواهرمو و خواهر زاده مو از زیر پتو میدیدی چی میگفتی؟
من اونموقع بخاطر بدحالیم نتونستم بخندم ولی ظهر دوباره یادش افتادم و خواهرم جزئیاتشو گفت مردم از خنده....همه میگن مریم بلده خوب جک تعریف کنه...کاش بودی تا با تعریف کردن من روحت شادمیشد

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:19 ق.ظ

نه چرا عذاب وجدان؟ مهم فاطمه جون بود که نوش جونش شد

عجیب نیست که
قساوت قلب پیدا کردی...وگرنه کی دلش میاد مریم گلی رو ناراحت کنه...چقد خودمو تحویل گرفتم

فاطمه 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:23 ق.ظ

حضار گرامی دوباره وعوا رو شروع نکین
من حال آشتی دادن ندارم دیگه هاااااااااااااااا


تقصیر حدیثه من بی تقصیرم

فاطمه 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

دعوا نمک زندگیه
شمام که گونی گونی نمک می پاشین

[ بدون نام ] 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:26 ق.ظ

نگا حالا باز داره خودشو لوس می کنه!!
تو که هر کار کنی بازم مریم گلی هستی
می دونی روگوشیم چی سیوت کردم؟؟
با اسم مریم گلی!!
تو منو چی سیو کردی؟؟
نه فاطمه جون راحت باش دعوا نمی کنیم
الان می خوام بیام یه سر خونه شما...

خداییش نمیدونم چرا همه منو به اسم مریم گلی سیو میکنن...یکی از دوستام فقط منو به اسم مریم خلی سیو کرد
بخدا بدون شوخی همه ی دوستام چه صمیمی چه غیر صمیمی منو به اسم مریم گلی سیو کردن...چیکار کنیم ما گلیم دیگه...اگه ریا نباشه
.
.
.
راستی از کدوم حرفا نزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:28 ق.ظ

الان این کدوم فاطمه است؟؟ رادیوتراپیست یا اونیکی؟

اونیکی

فاطمه 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

قدمتون به چششششششششششششششم
تشریف بیارین

فاطمه 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:36 ق.ظ

جمعیت تا شما میاین برسین اینجا من
ی خورده بخوابم
زود بیاینا
فعلا بای عزیزان

منم با اجازه تون چشامو بستمممممممممممممم

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 12:53 ق.ظ

عزیزم همینه که دوست دارم مرسی گلم
باشه دعا می کنم راستی امروز حرم خیلی یادت کردما...
مواظب خودت باش
یاعلی


قربونت عزیزم
ممنون که به یادما هم بودی...
یاعلی

E.F 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 02:35 ق.ظ

سلام گلم
اگه ممکنه یه ایمیل برام بزن میخوام ایمیلت رو داشته باشم(البته بهم داده بودی فراموشم شده!) آخه می خوام یه مطلب برات بفرستم .ممنون

سلام عزیزم
ارسال شد خانمی
منتظر مطلبت هستم

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 10:05 ق.ظ

یعنی نمیشد بری گل فروشی؟؟ ای خسیس

شرمنده سر راه دیدم گفتم حالا چرا ولخرجی کنم
حالا گل مریم یه شاخه ش هم یه دسته گله

حدیث آرزومندی 15 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 10:15 ق.ظ

الهی بمیرم که چقدر خودتو تحویل می گیری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد